☘︎8☘︎

254 70 117
                                    

قبل از شروع این پارت به مسیج بورد سر بزنید یه تم براش در نظر گرفتم...
_____________________________________________

بعد از مرگ مادرم من با نا پدریم تنها شدم..
به عنوان یه پسر هفده ساله زندگی درستی نداشتم...

البته از وقتی نا پدریم از خونه بیرونم کرد!
مجبور شدم که زود خودم و جمع جور کنم و دنبال کار و یه خونه بگردم..

زیر سن قانونی بودم و کار پیدا کردن واقعا سخت بود!
خیلی جا ها برای کار رفتم و طبق معمول بیشتری هاشون جواب منفی دادن..

تا اینکه به کافه ای اومدم که بالاخره بهم اجازه کار دادن..
به سختی قبول کردن چون چند ماه دیگه وارد هجده سال می شدم اونجا کار کنم..

روز هایی که توی تنهایی هام می گذشت و به عشق فکر میکردم..
به اینکه واقعا قدرت اینو داره که آدم و خوشحال کنه؟!

بچه که بودم عشقُ فقط توی زن و مرد های بازی هامون میدیدم..
وقتی به شوخی می گفتیم"خیلی خوب این دفعه تو باید زن باشی!"

وقتایی که یواشکی و از ترس اینکه کسی مسخره مون کنه، با پسرا
بازی می کردیم، همیشه دعوا سر این بود که کی مرد باشه و کی زن!

در واقع من فکر می کردم که عشق یه بازیه...
واقعا هم بود ولی نه اون طوری که من فکر می کردم..
عشق بازی سرنوشت بود..

سرنوشتی که قلب شکسته منو به پسر چشم عسلی کافه ویتو گره زد..
فکر نکنم درست باشه که الان اینو بگم اما من خیلی دوستش داشتم...

بار ها سعی کردم بهش نزدیک بشم..
اما حدس بزنید چی؟
من کسی رو پیدا کرده بودم که روابط اجتماعیش حتی از خودمم بد تر بود!

هر باری که قدم جلو می ذاشتم و می خواستم بحثی رو باز کنم..
با کلمات یک وجهی جوابم و می داد..

نمیدونم سوال هایی که من می پرسیدم جوابی به جز چیز هایی که می داد نداشت یا اون طبیعتش همین بود..

راستش از سر بیچارگی توی اینترنت سرچ کرده بودم که چطور علاقه مون رو به یک نفر بفهمونیم...

تیتر همه ی سایت ها درباره "چگونه دختر مورد علاقه ام را از احساسم با خبر کنم" بود...
ولی یه چیزی بود که دیدم و قلبم و فرو ریخت..

"هنگامی که طرف مقابل شما از واژه های تکی برای جواب استفاده می کند به این معناست که او علاقه ای به مکالمه با شما ندارد.."

الان باید تو بازی سرنوشتم نقش یه عاشق شکست خورده رو داشته باشم؟!
قطعا نه، من قرار نبود با جمله ی ساده ای که به صورت اتفاقی جز شخصیتش بود امیدم و از دست بدم!

پس بازم سعی کردم بهش نزدیک بشم..
نمیدونستم ازم بزرگ تره یا کوچیک تر پس سعی کردم برای خطاب کردنش فقط با احترام صحبت کنم و بقیه ی حرف هام رسمی نباشه...

𝐒𝐮𝐩𝐩𝐨𝐫𝐭Where stories live. Discover now