هنوز چند ساعت مونده بود تا صبح بشه
جونگ کوک میخواست خودش تنهایی بره اما هوسوک نتونسته بود همراهش نیادباد سردی می وزید
ولی جونگ کوک شیشه ها رو پایین داده بود تا بدن های داغشون خنک بشه
ماشین جونگ کوک تو تاریکی شب می درخشید
هوسوک خیلی نگران بود
اصلا نمی دونست چرا به این آلفا اعتماد کرده
اگه اونم بعد از دیدن پسرش عقلش و از دست می داد و می خواست به زور صاحب پسرش بشه چی؟؟؟؟
ولی الفا جئون همچین کسی به نظر نمیومدجونگ کوک هم نگران بود هم عصبی
سرنوشت یه امگا معصوم به دستش بود و به هیچ عنوان نمیخواست تا جونش به خطر بیوفته
داشتن کم کم به محوطه ای که عمارت قبیله آبی توش بود نزدیک تر میشدنبوی عطر لیمو زیر دماغش پیچید
نفسش سنگین شد و چشماش رو به قرمزی رفتتوجه هوسوک هم جلب شد
این حالت ها رو میشناخت
همه اینا نشونه های پیدا کردن جفت بودهوسوک میدونست که اگه جونگ کوک بخواد بره دنبال جفتش امروز و نمیتونن برن دنبال پسرش
اما جونگ کوک پاش و رو گاز فشار داد و ماشین تو جاده شناور شد
هوسوک نمیتونست چیزی بگه
انگار فورمون های قوی اون آلفا بی حرکتش کرده بود خودش هم آلفا بود ولی الفا جئون خیلی قوی بودجونگ کوک با سرعت بالایی داشت رانندگی میکرد و دقیقا داشت به سمتی میرفت که ازش عطر جفتش و می شنید و اصلا متوجه نبود که داره به عمارت ماه آبی میره و این دقیقا همون جایی بود که پسر آلفا جونگ زندانی بود
به سمت چپ پیچید و عمارت بزرگ و تیره رنگ ، آبی و دید
در فلزی و بزرگ حیاط و با سرعت ماشین شکوند و وارد حیاط بزرگ اون قصر بی نظیر و ترسناک شد
قصری که شبیه قصر تو قصه ها بود و به دل آدم تر میانداختالفا جونگ کوک
عصبانی بود
بی قرار بود
چرا جفتش باید اینجا می بود
اگه کسی بلایی سر جفتش آورده باشه قطعا خودش و نمی بخشیداز ماشین پیاده شد و به سمت ساختمون بزرگ رفت
مرد و زنی از ساختمون خارج شدن و اسلحه هاشون و به سمت جونگ کوک گرفتن
هر دوشون و میشناخت
اون ها از بزرگترین آلفا های قبیله آبی بودن
الفا مین یونگی و آلفا لی شیون
YOU ARE READING
after many years season two [ Completed ]
Fanfictionبعد از سال های زیاد فصل دوم🍸 جنگ بزرگی برای پسر الهه ماه و جفتش شروع شد جنگی که از یک حسادت شروع شد به کجا خواهد انجامید؟ آیا آلفا دینا رو نابود میکنه یا دینا دوباره نقشه ای برای الفا و امگاش میکشه؟ لطفاً اول فصل یک و بخونید بعد بیاید سراغ این د...