قسمت سیزدهم

1.9K 407 49
                                    

صبح تقریبا زود بود دیشب دو تا دختر از خونه رفته بودن و بقیه هم زود خوابیده بودن
نامجون که تو اتاق خودش خواب بود با عطر غذایی که زیر دماغش می پیچید چشماش و باز کرد بوی خیلی خوبی که تا حالا نشنیده بود

نگاهی به جین که رو تختش نشسته بود کرد انگار اون پسر قصد نداشت بی خیال شه
این بار براش غذا درست کرده بود
غذایی که خیلی خوشمزه به نظر می‌رسید اما نامجون نمی‌خواست قبول کنه

نامجون چشم چرخوند و گفت: چی میخوای

جین به غذایی که درست کرده بود اشاره کرد و گفت: برای تو درست کردم
شاید حرفای نامجون ناراحت کننده بود اما جین قرار نبود ‌کم بیاره

نامجون چرخید و گفت: من که نمیخورمش ببرش

جین نگاه حرصی به نامجون کرد اما کم نیاورد و گفت: میرم میدمش به دیگو حتما خیلی گشنشه

تو این مدت کم فهمیده بود تو این مسائل نامجون اصلا از دیگو استقبال نمی‌کرد پس هر وقت گیر می‌پرد ازش استفاده میکرد

نامجون سریع نشست و گفت: اینکار و نمیکنی
جین ابرو بالا انداخت و گفت: کی گفته نمیکنم ..؟؟

نامجون ظرف غذا رو برداشت و گفت: خودم میخورمش

جین لبخند معصومانه ای زد و گفت: مرسی نامجونی

نامجون نگاهش و از چشمای معصوم پسر گرفت تا مبادا خودش و به اون چشم ها ببازه بعد گفت: خیلی دیگه برو

جین لبخندی زد و از اتاق رفت

نامجون به در بسته نگاه کرد و گفت: امگای سرتق

ترس نامجون بنی از بزرگترین آلفا های کره عاشق شدن بود
از وابسته‌ شدن متنفر بود و انگار اون امگا فهمیده بود

______________________________________

تهیونگ با بوسه های گرم آلفا رو گردنش از خواب بیدار شد
عاشقشون بود که اینقدر زیبا از خواب بیدار شه اما اون روز به چیزی فرق داشت

با صدای آرومی گفت: آلفا

جونگ کوک بدن ته رو بیشتر. به خودش چسبوند و گردنش و محکم تر مکید
ته دست آلفا رو که دور شکمش بود گرفت
حس می‌کرد رات آلفا رسیده و این به این معنی بود که ته تا شب تو این اتاق بود

جونگ کوک با صدای خش داری گفت: میخوامت ته

ته لبش و گزید و گفت: من مال توام آلفا
می‌ترسید
رات های جونگ کوک همیشه سخت بود اما مقاومت بدتر بود

جونگ کوک ته رو چرخوند و روی بدنش خیمه زد
با قدرت گردن ته رو می‌بوسید و کبودی ها رو لیس میزد
ته سر آلفا رو به خودش فشار داد و نالید : ااااایییییی فااااک

جونگ کوک دندون های نیشش و تو گردن امگا فرو کرد ته ناله بلندی کرد و کمر الفا رو چنگ زد : آلفااااا.... اخخخخخ

after many years season two [ Completed ]Onde histórias criam vida. Descubra agora