بعد از سال های زیاد فصل دوم🍸
جنگ بزرگی برای پسر الهه ماه و جفتش شروع شد
جنگی که از یک حسادت شروع شد به کجا خواهد انجامید؟
آیا آلفا دینا رو نابود میکنه
یا دینا دوباره نقشه ای برای الفا و امگاش میکشه؟
لطفاً اول فصل یک و بخونید بعد بیاید سراغ این د...
جونگ کوک بیرون اتاق در حال قدم زدن بود عصبی بود همین الان هم زمان زیادی از دست داده بود اما هنوز دو دل بود دیگو که نزدیکش وایساده بود گفت: وقت کمه آلفا
جونگ کوک دستی تو موهاش کشید و گفت: یه لحظه بهم مهلت بده دیگو
ته از اتاق خارج شد و با تعجب به جونگ کوک عصبانی نگاه کرد موقعیت های کمی جونگ کوک و اینجوری عصبی میکرد
دیگو با دیدن ته احترامی به لونا گذاشت و از اونجا رفت تا اون دو نفر تنها باشن تهیونگ به سمت کوک اومد و گفت: الفا؟؟
جونگ کوک نفس عمیقی کشید و گفت: دارم دیوونه میشم ته دستای جونگ کوک و از تو جیبش در آورد و گفت: بهم بگو چی شده
جونگ کوک به دیوار نزدیکش تکیه داد و گفت: جفت یکی از آلفا های قدرتمند قبیله آبی اومده اینجا و میگه جفتش رفته تا آنیل و بکشه ...... من نمیدونم باید کمکش کنم یا نه
ته دستای گرم جونگ کوک بین دستاش گرفت و گفت: باید بری جونگ کوک باید به آنیل حالی کنی که چه اشتباهی کرده جونگ کوک آهی کشید و گفت: ای کاش میتونستم به گرگم تبدیل شم ته خنده آرومی کرد و گفت: تو همین جوری هم کاملی جونگ کوک پیشونیش و بوسید و گفت: من میرم مراقب خودت باش لونا ته لبخند خجالت زده ای زد و سرش و تکون داد جونگ کوک از ته جدا شد و به سمت در ساختمون رفت آلفای بزرگ داشت تنها میرفت!!! و کسی حتی خبر نشد که به کمکش بره
تهیونگ با نگرانی از پنجره اتاقش به رفتن آلفا نگاه کرد نگران بود ولی باید به آلفا اعتماد میکرد ته دستش و مشت کرد تا خودش و آروم کنه جونگ کوک سوار ماشینش شد و از اونجا با سرعت دور شد همون لحظه در باز شد و هوسوک با اخم وارد اتاق شد: تهیونگا باید باهات حرف بزنم
لحن ناراحت و دلخوری تو کلماتش بود که میشد حدس زد برای چیه ته تایید کرد و روی تخت نشست
____________________________________
گایون تو اتاق تاریک پشت به پنجره نشسته بود همه چیز ساکت بود و حس ترسناکی داشت حتی صدای های عجیب و غریبی شنیده میشد اما انگار برای جادوگر عادی بود گوی مقابل جادوگر برق زد
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.