چند ماه بعد
![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image. بوچی
چانیول بوچی و بغل کرد و گفت: امگا کوچولو من چطوره هان؟
دماغش و بوس کرد و با خنده پسرش خندیدبک که تازه از خواب بیدار شده بود با صدای آرومی گفت: این توله گرگ همیشه زود تر از من بیدار میشه
چان خندید و گفت: به باباش رفته که سحر خیزه
بک چشم چرخوند و گفت: تو اصلا میخوابی که بخوای بلند شی؟؟؟
چان کلاه بوچی و در آورد و گفت: چرا این و از سرش در نمیاری موهاش خسته میشه
بک رو تخت نشست و یکم چشماش و مالید و گفت: نذاشت از سرش در بیارم دست کم به کلاش میزدم گریه میکرد تعجب کردم الان گریه نکرد
چان خندید و گفت: رو کلاهش خیلی حساسه اما بابایی که در بیاره گریه نمیکنه
با لبخند چان بوچی هم خندید
بک سر بوچی و بوس کرد و گفت: میرم صبحونه آماده کنمچان سرش و جلو برد و پیشونی امگا رو بوسید و گفت: امروز خوشگل تر شدی
بک خندید و گفت: زبون نریز
چان خندید و مشغول بازی با بوچی شد
______________________________________
جونگ کوک تو خواب عمیقی بود که ته از پشت بغلش کرد و با صدای آرومی گفت: جونگ کوکی ...... جونگ کوکا
کوک اخم ظریفی کرد و به سمت ته چرخید با صدای بم جذابش گفت: چیشده لاو
ته خودش و تو بغل الف انداخت و دیگه چیزی نگفت جونگ کوک با لبخند کوچیکی که داشت امگاش و بغل کرد و گفت: توله گرگ من چطوره
ته با صدای آرومی گفت: من یا بچمون؟؟؟
جونگ کوک شکمش و نوازش کرد و گفت: هم تو هم اون
ته گردن آلفا رو بو کرد و گفت: فقط دلمون برات تنگ شده بود
جونگ کوک گردنش و بوسید و گفت: چند ساعته بیداری؟؟؟؟؟
ته سرش و تکون داد و گفت: نمیدونم
آلفا نگاهی به ساعت کرد و گفت: تهیونگی من خیلی گشنمه بیا بریم یه چیزی بخوریم
![](https://img.wattpad.com/cover/258079374-288-k457483.jpg)
YOU ARE READING
after many years season two [ Completed ]
Fanfictionبعد از سال های زیاد فصل دوم🍸 جنگ بزرگی برای پسر الهه ماه و جفتش شروع شد جنگی که از یک حسادت شروع شد به کجا خواهد انجامید؟ آیا آلفا دینا رو نابود میکنه یا دینا دوباره نقشه ای برای الفا و امگاش میکشه؟ لطفاً اول فصل یک و بخونید بعد بیاید سراغ این د...