Part 25

74 18 16
                                    

به خودش اومد.نگران دویید و از کارگاه بیرون رفت ، با دیدن وضعیت بهم ریخته چشم هاش گرد شد.اقای پاین روی زمین افتاده بود و یونگسان!

نگهبان های تاریکی ، داشتن یونگسان و از دکه بیرون میبردن! عده‌ی کمی از مردم بیرون ایستاده بودن و نگران نگاهشونو میچرخوندن تا از ماجرا سر دربیارن

به طرفشون دویید ، لگدی به مرد زد و دست یونگسانو پشت خودش کشید.نگران به چشم های خیسش نگاه کرد تا مطمئن بشه حالش خوبه

+ببین کی خودشو نشون داد

قدمی به عقب برداشت.یونگسان وحشت زده خودشو پشت مونبیول قایم کرد و نگاهشو از مرد گرفت.

-چی میخوای؟

+اگه مثل دوتا دختر خوب باهام بیاید هیچ اتفاقی براتون نمیوفته!ارباب کاری باهاتون نداره

لب هاشو لیسید و قدم دیگه‌ای به عقب برداشت.مرد با دیدن چهره‌ی ترسیدش خندید

+نترس!یه معالمه‌ی خوب،تو اون شاهزاده کوچولو بده..منم میزارم زنده بمونی!خیلی معامله‌ی خوبیه اینطور نیست؟

سرشو به نشونه منفی تکون داد ، در حالی که تلاش میکرد خنجرشو که به بنده لباسش گیر کرده بود بالا بیاره گفت:مگه از روی جنازم رد بشی

+نمیخواستم اینکارو بکنم..ولی مجبورم کردی!

-برو پایین

به یونگسان غرید.وحشت زده سر تکون داد:مون نباید تورو تنها-

-فقط برو پایین و هر چیزی شد نیا بالا!!

فریاد کشید.یونگسان نگاهشو از روی مونبیول به اقای پاین و بعد دوباره به مونبیول انتقال داد.بعد از قتل اون دو نفر..از تنها گزاشتن مونبیول میترسید

نگران به چشم هاش خیره شد،هنوز روشن بودن و این یعنی خبری از طرف تاریکش نبود.سر تکون داد و به طرف کارگاه دویید

مرد رو به دو نگهبان دیگه غرید:بگیریدش!زنده یا مردشون هیچ فرقی نداره

اب دهنشو قورت داد و قدمی به عقب برداشت.مطمئن نبود بتونه با هر سه تاشون سروکله بزنه،حداقل باید تلاشش و میکرد.بخاطر یونگسان!

اقای پاین که ظاهرا اسیبی دیده بود ، همچنان روی زمین نشسته بود و نگاه ترسیدش را بین مونبیول و نگهبان ها میچرخوند.با صدای ارومی هشدار داد:دختر جون از پسشون بر نمیای!

-بهتون یه فرصت میدم که برین..وگرنه..همونجوری که دوستاتونو کشتم شماهم میکشم!

تلاش کرد با صحبت کردن وقت تلف کنه..البته با دروغ گفتن!حتی به یاد نداشت اون دو نفرو چطور کشته و هنوز هم با این حقیقت کنار نیومده بود،اما کاری بجز وقت تلف کردن نداشت.شاید کمکی در راه بود که با کمی صبر کردن میرسید‌...شاید!!

Moonsun -in the land of your heart-Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum