Part 29 [وابی-سابی]

539 112 26
                                    

-[ تو بودی، تو برای من بودی، برای آرام کردن من.. برای رسوندنم به تعادل..
هربار تو و تو
هیچ‌کسی نمی‌تونه من رو طوری که تو دوست داشتی دوست داشته باشه.
اما حالا من اینجام..
سمتم یک قدم هم برندار، این‌بار منم که می‌خوام به طرفت بدوم.
من قراره باشم، برای تو
برای رسوندنت به تعادلی که از خودت یاد گرفتم.. برای آرامشت.

_منِ تو "
.
.

جونگ‌کوک سرش رو بین دست‌هاش گرفت و فشاری به سرش که درد می‌کرد وارد کرد
چشم‌هاش رو چند لحظه بست و در همون حالت با لحن ناامیدی گفت
-" هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم مجبور باشم بعد از ده سال، خودم رو به تهیونگ معرفی کنم "

دوچان، پزشک و روان‌شناس شخصی تهیونگ نگاهی به وضعیت نه چندان جالب جونگ‌کوک، یونگی و جیمین نگاه کرد و نفس عمیقی کشید
-" این شرایط برای تهیونگ سخت تر از همه‌ست، مثل معجزه می‌مونه اما با این حال خوشحالم شما اینجایید "

جیمین مکثی کرد و پرسید
-" می‌تونم بپرسم این عمارت، شما و تهیونگ چطور به هم رسیدین؟ منظورم از بعد تصادفه "

یونگی نگاهش رو به دوچان داد و اون در جواب گفت
-" من از دوستان قدیمی آقای کیم، پدر تهیونگ هستم.. واقعیت اینه که من و آقای کیم عهد بستیم هرکسی که زود تر از دنیا رفت، مسئولیت بچه‌هاش با کسی باشه که هنوز در قید حیاطه.
من متوجه شدم تهیونگ داخل جاده‌ست اما نمی‌دونستم سرنشین دیگه‌ای هم وجود داشته.
وقتی ماشین منفجر شد من تهیونگ رو بیرون آوردم "

جونگ‌کوک سری تکون داد
-" پس اون مردی که موقع نوزده سالگی تهیونگ، وقتی سعی داشت تو وان خودکشی کنه و نجاتش داد هم.. "
-" درسته، من بودم "

-" عمارت چطور؟ "
یونگی پرسید

-" این عمارت از قبل مرگ آقای کیم وجود داشت و به نام تهیونگ بود، من فقط هرازگاهی بهش سر می‌زدم "

جونگ‌کوک که سوالی مهم تر از عمارت و روابط دوچان و پدر تهیونگ داشت سرش رو بلند کرد
-" من.. چیزی از این‌که چطور می‌شه حافظه‌ی کسی رو برگردوند نمی‌دونم.. در واقع من نمی‌دونم تهیونگ الان توی چه وضعیته "

-" هیچ‌چیزی یادش نیست..؟ "
جیمین پرسید و هرسه نگاه هاشون رو به مرد مقابلشون دادند.

دوچان کمی از قهوه‌ی داخل فنجون رو نوشید و فنجون رو داخل دست‌هاش نگه داشت
-" مغز انسان بخش های ریز و زیادی داره که به حافظه‌ مربوط می‌شن اما مهم ترین قسمت در ارتباط با حافظه ی بلند، قسمت مرکزی مغز یا همون هیپوکامپ هست؛
حافظه‌ی کوتاه مدت تو قسمت لوب پیشانی سر قرار داره و بعد از تصادف حافظه‌ی بلند مدت و کوتاه مدت تهیونگ هردو آسیب دید "

جونگ‌کوک چند بار پلک زد و سعی کرد خیسی چشم‌هاش رو نادیده بگیره

دوچان ادامه داد
-" این‌که حافظه‌ی بلند مدت به طور کامل پاک بشه یه امر خیلی نادر و بعضی مواقع ناممکنه پس نگران نشید.
تهیونگ چیزای گنگی از گذشته رو به خاطر داره اما چهره‌ی آدما، اسم ها و جزئیات رو فراموش کرده.
ممکنه شروع کنید به تعریف یه خاطره و اون به یاد, بیاره، در مواردی استارت کافیه.
حافظه‌ی کوتاه مدتش بعد از یک ماه و خورده ای به طور تقریبی برگشت.
این‌که باهاش حرف بزنید.. از گذشته، از خاطرات خوب، از اتفاقات و به حالت داستان براش تعریف کنید خیلی کمک کننده‌ست
فقط خواهش می‌کنم حتی اگه ناراحتید کنارش خوشحال به نظر برسید.. بذارید آرامش نه چندان زیادی که داره به هم نخوره.
تهیونگ بعد از تصادف گاها حملات عصبی داره و یا سردرد های نوسانی که از اضطراب نشئت می‌گیره"

luv me again.Where stories live. Discover now