50-1

485 102 507
                                    

خونسردانه پوزخند تحقیرآمیزی به نگهبان هایی که با اسلحه سمتش گارد گرفتن، میزنه و با اعتماد به نفس ذاتیش قدم‌های محکمش و سمت عمارت میکشه

م: میدونم بدت میاد عزیزم اما حس میکنم از وقتی رفتم این عمارت متروکه شده..

نگاهش و به لیامی که اگه کارد بزنی خون ازش نمیاد برمیگردونه و ادامه میده

م: من به قولم عمل کردم

دستاش و به حالت تسلیم بالا میبره و به خودش اشاره میکنه

م: برای اینکه یه دشمن بزرگ و ازت دور کنم برگشتم جایی که ازش بیرونم کردی

یک گام دیگه به لیام نزدیک میشه و ادامه میده

م: همونطور که خواستی تنها و غیر مسلح

دستاش و پایین میاره و اشاره کوتاهی به نایل و جاستین میکنه

م: حالا توام به قولت عمل کن دوست ندارم این دو تا دور و برم باشن

حرفش کافیه تا نایل به حالت عصبی سمتش هجوم بیاره اما جاستین زودتر دست بکار میشه و جلوش و میگیره

ن: خودم میکشمت یه گلوله حرومت میکنم آشغال بی همه چیز

مثل کسی که انگار مقابلش کسی قرار نداره و چیزی نمی بینه به از کوره رفتن نایل واکنشی نشون نمیده و قدم‌های محکمش و سمت عمارت میکشه و قبل از اینکه داخل بره برمیگرده و دوباره تاکید میکنه

م: بهتره به قولت عمل کنی لیام دوتامون تنها

اینبار خیره به نایلِ بهت زده از تعجب میگه و همراه سه نگهبانی که دورش و گرفتن، داخل میره

ن: این چه گهی خورد؟

مثل اینکه باورش نشده باشه حرفای مارک و به لیام امید داشته باشه، سمت لیام برمیگرده

ل: باید برین

ن: باورم نمیشه

داد میزنه و عقب میره

ز: تو به این باج دادی که تنها باشه باهات؟؟

خنده عصبی میکنه و با ناباوری دستش و به موهاش میزنه

ن: لیام باورم نمیشه..

ل: من کاری و کردم که درسته خودت گفتی همه چیز و با هم قاطی نکنم

ن: الان دقیقا داری همینکار و میکنی احمق

داد میزنه و از حرص کاملا قرمز شده

ل: تو نمیفهمی الان اعصابت خورده

ن: خفه شو لیام

وقتی میبینه نایل عصبی‌تر از چیزی هست که فکرش و میکرده، سریع به جاستین اشاره میکنه

ل: سریع برو بالا جاستین.. زین احتمالا رفته حموم قبل اینکه با مارک روبه رو شه میخوام از اینجا ببریش خونه نایل نمیخوام زین هم قاطی این ماجرا بشه

unforgettable [Z.M]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora