با حس گرمای خفه کنندهای که نفس کشیدن و براش سخت کرده، چشماش و باز میکنه
برخلاف انتظارش هوا هنوز روشن نشده و تاریکی محضی اتاق و گرفته..
م: بیب
ذهنش هنوز کامل لود نشده اما با این وجود صدای مارک و ناواضح تشخیص میده
م: بیدار شو
ثانیهای طول میکشه تا با شنیدن صدای خوابالود مارک و نفسهای اون مرد دقیقا زیرگوشش به طرز بدی توی جاش بچرخه و با دیدن دستایی که متعلق به مارکه و لخت به آغوشش کشیدن، کامل تو جاش بپره..
م: هییی
مارک بدون اینکه چشماش و باز کنه معترض و با اخم به زبون میاره و دستاش و از دور کمر لیام باز میکنه تا لیام بفهمه اون هم هنوز کامل بیدار نشده
ل: تو اینجا چه غلطی میکنی؟
باور نکرده انگار و داره عجیبترین صحنهای که میتونه باهاش بیدار بشه رو میبینه
هنوز موقعیتی که توش هست و هضم نکرده و فکر میکنه شاید این نقشه مارک باشه
لحاف و از روی خودش و مارک کنار میزنه و با دیدن تن و بدن لختشون و اوضاعی که ملافه داره داد میزنه
ل: وااات د فااااااک؟!!
آخرین چیزی که میتونست تصور کنه همین بود: بیدار شدن سر صبح اونم بعد از رابطه با مارک
ل: من چه غلطی کردم؟!
امکان نداره..
ل: امکان نداره
با ناباوری به زبون میاره و باعث میشه تا مارک بالاخره دل از خواب بکنه و با اخم تو جاش نیم خیز بشه و سمت لیام برگرده
م: باز چی شده لیام؟!
با خشم محسوسی سمت مارک خیز برمیداره و دستاش و دور گردن اون مرد حلقه میکنه
ل: این چه وضعیه؟! تو اینجا چه غلطی میکنی عوضی؟
مارک شوکه دستاش و به حلقه دستای لیام دور گردنش که در حال خفه کردنشه میرسونه و سعی میکنه دستای سفت اون مرد و پس بزنه و خودش و از خفه شدن زیر دستای لیام نجات بده
م: و.. لم... ک..ن
ل: چطور جرئت کردی میکشمت کثافت
کبود شدن مارک از بیاکسیژنی از دید چشمای به خون نشستهاش دور نمیمونه اما هنوز هم قصد رها کردنش و نداره تا لحظهای که با برخورد محکم زانوی اون مرد به شکم و پایین تنش ثانیهای حلقه دستاش شل میشن و مارک بالاخره موفق میشه با سرفه ازش فاصله بگیره
م: دیوونه شدی لیام؟
درست وقتی نفسش سرجاش برمیگرده با اخم میگه و از روی تخت بلند میشه
YOU ARE READING
unforgettable [Z.M]
Fanfiction- میخوام کاری کنی همه چی و فراموش کنه بشه یه صفحه خالی از اون مرد فقط من و ببینه + این کار ریسکه ممکنه بیدار نشه یکم فک کن مرد تو میتونی همین حالا هم مال خودت کنیش - نه نمیشه هر کاری می کنم ازم می ترسه از وقتی اون آشغال بردش همه چیزش شده اون حتی ا...