27

902 178 279
                                    


ل: یعنی میگی مشکل تنفسی نداره؟

دکتر درحالیکه سمت در می رفت با دست به لیام اشاره کرد تا همراهیش کنه

د: بهتون که گفتم اون پسر هیچ مشکل تنفسی نداره

ل: ولی نمی تونست نفس بکشه

درحالیکه در و باز میکرد گفت و منتظر به اون مرد میانسال خیره شد

د: اون فقط یه حمله عصبی بود در واقع نه فقط تنفس تمام بدنش از کنترل خارج شده بود و یجورایی میشه گفت تا وقتی این شرایط و کنترل نکنه و دائم تو شرایط استرس زا و دلهره آور قرار بگیره، ممکنه این حمله ها بازم براش پیش بیاد

د: معمولا تو این حالت هیچکدوم از بخش های بدنش از مغزش برای کنترل فرمان نمی گیرن میتونم بگم تنها مشکل این پسر همینه

ل: یعنی ممکنه بازم پیش بیاد؟

د: بهتره کاری کنین پیش نیاد چون من دفعه پیش به آقای استایلز هم گفتم اگه میخواین شرایط نرمال داشته باشه باید کمکش کنین این بحران و پشت سر بذاره

ل: منظورت چیه؟ چه بحرانی؟

د: چند وقت پیش آقای استایلز ازم خواستن این پسر و تو خونشون ویزیت کنم من فک میکردم شما در جریانین!

حرفش باعث شد تا لیام یاد وقتی بیفته که هری بهش زنگ زد و گفت میخواد زین و از بار تامی بیاره پیش خودش ولی راجع به اینکه اتفاقی براش افتاده حرف نزد

با این وجود نخواست اون دکتر چیزی از جریان و بفهمه پس سعی کرد بجای کنجکاوی و پرسیدن از شخص روبه روش بعدا از خود هری قضیه رو بپرسه

ل: میدونم! اگه حرف دیگه ای نداری بهتره بری

د: حرفی نیست جناب پین فقط یه بار دیگه هم تاکید میکنم بهتره تنها نباشه قبلا به آقای استایلز هم گفتم سعی کنین باهاش مثل قبل رفتار کنین انگار هیچ اتفاقی نیفتاده نباید فک کنه دیدتون نسبت بهش عوض شده کنارش باشین تا احساس تنهایی نکنه در ضمن..

لیام متعجب به حرفای دکتر گوش میکرد، ولی دلیلی برای حرفاش پیدا نمیکرد، این چی بود که لیام ازش بی خبر بود و هری ازش خبر داشت

د: درمورد چشمش بهتره که ببرینش پیش یه متخصص

ل: بهتره خودت یکاری بکنی چون فعلا شرایطش و ندارم خارج از خونه ببرمش

د: یکی از دوستام چشم پزشکه فردا میسپرم تا بیاد و ببینتش

لیام کلافه سرش و تکون داد و اون مرد هم با خداحافظی کوتاهی ازش دور شد

خسته سمت سالن رفت و درحالیکه چشماش و می مالید روی مبل نشست و سرش و به پشتی مبل تکیه داد

پ: ببخشید میشه بپرسم من چیکار کنم؟

با صدای پیتر پسری که تامی همراه خودش آورده بود، متعجب چشماش و باز کرد

unforgettable [Z.M]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora