51

658 123 433
                                    

زین با هیجان دستاش و بهم میکوبه

ز: واقعا کار کرد!!

لویی با چشم غره بدی بهش میتوپه

لو: هری یکم معده‌اش بهم ریخته برای همین نمیتونه بره

دوباره در دستشویی و میکوبه و هری و مخاطب قرار میده

لو: هز بیا بیرون

ز: نخیر معجون جادویی استلا کار کرد وگرنه هری رفته بود!

لو: واقعا کدوم احمقی گفت ازت کمک بگیرم؟؟ نگفتی این کوفت و زهرمارهایی که به خورد هری دادی ممکنه به کُشتنش بده؟

ز: نگران نباش تو غذای توام ریخته بودم ببین چیزیت نشد!

لویی با ناباوری به زین نگاه میکنه و وقتی میبینه آثاری از شوخی توی صورت اون پسرک موذی نیست دستش و روی دهنش میذاره و به سرعت در سرویسی که هری توشه رو باز میکنه تا هر چیزی که خورده رو بالا بیاره!

ز: خب خودت گفتی که یکاری کنم تا هری نره!

دست به سینه و حق به جانب میگه و از جلوی سرویسی که هری و لویی معده و روده‌شون بهم پیچیده، با انزجار دور میشه

فلش بک:

- این بسته ها رو پستچی براتون آوردن جناب هوران

نایل حین اینکه جعبه رو با کنجکاوی از نگهبانی مجتمع تحویل میگیره ازش تشکر میکنه و در و میبنده و داخل میره

ن: فرستنده استلا شیفِر دهکده برامهال..

با صدا میخونه و زین به محض شنیدن اسم استلا گوشاش تیز میشه و داد میزنه

ز: مال منه مال منه دست نزن

قبل از اینکه نایل بتونه ببینه چی داخل جعبه است زین به‌حالت دو سمتش میاد و جعبه رو از دستش میقاپه و تو اتاق میچپه و در و قفل میکنه تا نایل هاج و واج به رفتنش خیره بشه

.
.

ز: الو استلا سفارشات رسید حالا چطوری درستشون کنم؟!

پایان فلش بک

ن: چرا همتون ریختین تو خونه من؟! این خونه تک خوابه است برین بریزین عمارت لیام

رو به جاستینی که مشغول ور رفتن با سیستم لبتاپشه، و لویی و هری که از صبح معلوم نیست چشون شده و نوبتی دستشویی میرن، میگه و وقتی از اینکه کسی به حرفش اهمیت داده ناامید میشه سمت اون پسر آتیش پاره برمیگرده ولی حتی با بی توجهی زین مواجه میشه!!

ن: چرا همتون کر شدین؟! دارم میگم عمارت به اون بزرگی خالیه اونوقت همتون باید رو سر من خراب شین؟؟

تقریبا وسط سر و صدای اون چهار نفر داد میزنه ولی گوش کسی بهش بدهکار نیست و اون سه نفر مشغول جر و بحث باهمن و انگار تنها جاستین که توی اتاق شدیدا مشغول کاره، تنها آدم آروم توی خونه‌اش هست

unforgettable [Z.M]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant