28

1K 176 389
                                    

ل: میدونی که چه اتفاقی برای پیتر افتاده؟

ز: خورد زمین!

ل: دکتر گفت استخون لگنش ترک برداشته

ز: چه بد!!!

لحنی که هیچ تاسفی توش دیده نمی شد و بیشتر حالت این و داشت که داره یه خنده ی بدجنسانه رو پنهان میکنه ولی خب حواسش نبود که برق شادی تو چشماش داره بدجوری کاراش و لو میده

ل: یعنی تو بی تقصیری؟!!

درحالیکه چشماش و ریز کرد بود و به اون پسر پررو خیره شده بود، گفت

ز: من؟!!

ل: آره تو زین!

ز: به من چه خودش افتاد زمین

تخس گفت و بی پروا نگاهش و بهش دوخت ولی وقتی چهره عصبانی لیام و دید خودش و باخت و به آنی چشماش پر از اشک شد

ز: تو میخوای بازم من و بزنی؟

لیام متعجب به تغییر حالت اون پسر سریع واکنش نشون داد

ل: من کی گفتم میخوام بزنمت؟!

ز: ببین چشمات و اونجوری کردی یعنی میخوای من و بزنی من میدونم!

ل: چجوری کردم مگه؟

ز: از اونجورا که بعدش من و میزنی

ل: نمی زنمت فقط بهم بگو کار تو بود یا نه؟

ز: کار ددی بود!

فلش بک

پ: آخ... این چی بود؟

زین بیخیال نگاهش کرد و بدون اینکه سمتش برگرده جوابش و داد

ز: اون ددی من بود که تو رو زد!

پ: مگه نگفتی ددیت مرده

ز: استلا میگه روح ددی اینجاس حتما شنیده به لیام میگی ددی، عصبانی شده و محکم زدتت!!

ز: تازه شلوار هم پات نمیکنی!

پیتر ترسیده از جاش بلند شد و با دقت پشت سرش و کاوید

پ: مطمئن باش من نه از حرفات میترسم نه قراره باورشون کنم!!

زین بیخیال تر شونه ای بالا انداخت و بدون اینکه نگاهش و ازش بگیره، روی تخت دراز کشید و منتظر نگاهش کرد!

پیتر به اون پسر که مثل چند روز گذشته طوری تو تخت خوابیده بود که فقط خودش جا بشه، خیره شد و با حرص بهش توپید

پ: اون تخت فقط مال تو نیست چرا دست و پاتو جوری دراز میکنی که من جا نشم؟!

زین بی ربط سرش و پشت سر پیتر دوخت و حرف زد

ز: ددی بازم بزنش داره زور میگه!

اون پسر دوباره پشت سرش برگشت و وقتی چیزی ندید، عصبی با قدم های بلند سمتش رفت

unforgettable [Z.M]Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum