SPIDERMAN🕷| KV

🕷THE STALKER🕷

پارت ۳:
استاکر

فلش سفید رنگ دوربین رو با چشم های ریز بینش دید و متوجه شد بازم اون پسر فضول و خوشگل دنبالش افتاده. توی این یک هفته ی اخیر هرجا میرفت این پسر رو هم گوشه کنار دیوار ها و ستون ها میدید.

بالاخره یه روز توی یه دردسر بزرگ میوفتاد و اون رو هم قاطی دردسر های بی منطقش میکرد. اخه کی وقتی داری دزد رو میگیری، دنبالت میکنه تا فقط بفهمه چند تا مشت میکوبی توی صورتش؟

میتونست قسم بخوره اون استاکر، حتی زیرلب تعداد مشت هاشم میشمرد.

بالاخره روی زمین فرود اومد و به سمت مردی که با نگرانی اینور و اونور راه میرفت تغییر مسیر داد. پسر نااشنا بیخیالش نمیشد و خیلی سریع وارد خیابونی شد که از دور دید، مردعنکبوتی هم داخلش شده و با فاصله ی زیادی ازش ایستاد.
-مشکلی پیش اومده اقا؟

-ماشینم... ماشینم رو بردن.

و به انتهای خیابون اشاره کرد. مرد عنکبوتی به ماشین مرد که هر لحظه کوچیکتر میشد نگاه کرد و گفت:
-اصلا نگران نباشید.

تهیونگ حاظر بود همه چیش رو بده اما حداقل بشنوه مردعنکبوتی داره چی میگه اما متاسفانه هنوز نمیتونست اونقدر نزدیک بشه. ترس و استرس بهش اجازه نمیداد بیش از حد به حریم خصوصی ابر قهرمان نیویورک نزدیک بشه.

مرد عنکبوتی خیلی سریع با تار های بلندی که ساخت دنبال ماشین رفت. تهیونگ هول زده دست رو برای تاکسی تکون داد و بدون فکر داخلش پرید:
-مستقیم... مستقیم برید.

نمیتونست بگه دنبال مردعنکبوتی برو... میتونست؟
اون راننده درباره اش چی فکر میکرد؟

مردعنکبوتی با یه پرش و تار بلند به خیابون کناری پیچید و تهیونگ مستقیم طبق خواسته اش مسیرش رو ادامه داد. با دیدن پسر که دور میشد ناله ای از سر نارضایتی کرد و گفت:
-همینجا وایستید.

سریع از ماشین بیرون پرید و تصمیم گرفت مقدار راهی که اشتباه اومده با پاهای خودش و سرعتش برگرده.
دوربینش رو محکم بین دستاش گرفت و سمت خیابون کناری دوید. کِی میتونست بالاخره یه اطلاعات خوب از این مرد به دست بیاره؟

هیچوقت اولین باری که متوجه حظورش شد رو فراموش نکرد. حتی شک کرده بود ممکنه یه زن باشه اما با دیدن عضله های تخت سینه اش مطمئن شد اون یه پسر عضله ای و خوشگل لعنتیه.

بالاخره وارد خیابون شد.
حالا از کجا میفهمید کدوم کوچه اس؟

با اینکه این شغل جدید از پا درش میاورد و هر روز مجبور بود دور کل نیویورک بچرخه اما در کمال تعجب خسته نمیشد.