🕷THE RED WINE🕷

2.8K 506 160
                                    

پارت ۲۰:
شراب سرخ

بعد از مرتب کردن موهای بلند و مشکی رنگش عینکش رو روی چشم هاش گذاشت و مشغول تنظیم و محکم کردن پاپیون مشکی رنگش شد. امشب قرار بود یه جشن خیلی بزرگ رو باهم بگذرونن و احتمال اینکه بعضی از کارمند ها درباره ی رابطشون بفهمن زیاد بود.

توجه جونگکوک با سر و صدای تهیونگ بهش جلب شد و بالاخره نگاهش رو ازش گرفت. پسر با یک عالمه لباس که روی همدیگه پوشیده بود توی اتاق بزرگ خونه ی جئون جونگکوک به این طرف و اون طرف میدوید.

در حدی که حتی جونگکوک هم نمیدونست داره چیکار میکنه.

تهیونگ به چتر قهوه ای رنگش چنگ زد و بعد از در اوردن موبایلش از توی جیب بارونی بلند دکمه ی پلی اهنگ رو زد و با شیطنت سمت جونگکوک دوید:
-بیا... بیا...

بازوی پسر رو گرفت و به محض پلی شدن اهنگ چتر رو باز کرد و همزمان با زن خواننده همخونی میکرد. صورتش رو به جونگکوک نزدیک تر کرد که پسر بزرگتر ابروهاش بالا پرید و گفت:
-ام... داری چیکار میکنی؟
تهیونگ درحالی که اشتیاقش به طور کامل خوابیده بود لب هاش رو اویزون کرد و اهنگ رو قطع کرد:
-شوخیت گرفته؟ نگو که این کی دراما رو ندیدی؟

جونگکوک هنوزم گیج بود:
-ام... نه... فکر نکنم...

-سریال گابلین، اون خیلی معروف و رمانتیکه. واقعا زیادی رویایی عه. منم میخواستم سکانسش رو بازسازی کنیم.

بدجور ضدحال خورده بود و از پسر فاصله گرفت تا چتر بزرگ رو دوباره ببنده. جونگکوک به شیطنت پسرش خندید و دوباره سمت ایینه چرخید تا کت مشکی رنگش رو روی پیرهن سفید تن کنه.
-کی قراره اماده بشی؟

درحالی که دکمه های سر استین کتش رو میبست پرسید و خشک شدن تهیونگ توی جاش رو حس کرد.
-من امادم!

جونگکوک بالاخره سمتش چرخید.

شلوار پارچه ای کرمی رنگ و بافت گشاد قهوه ای سوخته ای که روی پیرهن سفید گشادش پوشیده بود تیپش رو عجیب غریب نشون میداد اما از همه عجیب تر بارونی شدیدا بلند و پر زرق و برق زرشکی رنگش بود مخصوصا برای یک جشن بزرگ بالای پنت هاوس اندرسون.
-میخوایی... ام... با این لباس بیایی؟

چشم های تهیونگ گشاد شد:
-وات د فاک جونگکوک؟ این بارونی گوچیمه... نصف بیشتر حقوقم رو پاش دادم...

و با اخرین جمله اش با عصبانیت پاش رو روی زمین کوبید و لب هاش رو اویزون کرد.
-حتی جیمین هم تاییدش کرد وقتی میخواستم بخرمش... نگو که فکر میکنی توش زشت شدم.

جونگکوک لبخند نرمی به لجبازی پسرش زد و ریختن چیزی رو توی دلش احساس کرد. سمتش پسر رفت و موهای فر و چتری های بلندش رو از چشماش کنار زد:
-تو با هر چیزی نفس گیر میشی، مری جین من!

SPIDERMAN🕷| KVWhere stories live. Discover now