🕷THE MOLE UNDER YOUR LIPS🕷

2.4K 526 105
                                    


پارت ۱۲:
خال زیر لبت

_الان دیگه... حرفای بقیه واقعی شد...

جونگکوک سمت پسر چرخید که با چشم های خیس روی تخت دراز کشیده و به سقف زل زده بود. منظورش از این حرف چی بود؟ جونگکوک گیج به پسر خیره شد تا شاید ادامه ی حرفش رو بشنوه.

اما تهیونگ پشتش رو به جونگکوک کرد و چیزی نگفت. حتی شلوارش رو هم بالا نکشید. جونگکوک به زور عضوش برامدش رو داخل شلوارش برگردوند و سمت تهیونگ رفت.

شلوار پسر رو بالا کشید.
-نکن... برو کنار...

تهیونگ هقی زد و جونگکوک فهمید پسر داره گریه میکنه!
چرا انقدر این بچه بد مست بود؟
نفسش رو با کلافگی بیرون فرستاد و به تاج تخت تکیه داد.
-هی... موضوع چیه؟ میتونی باهام حرف بزنی.

-انقدر با من... مهربون نباش جونگکوک.

درد عضوش اذیتش میکرد اما الان واقعا وقت مناسبی نبود جلوی پسری که گریه میکنه، جق بزنه برای همین تلاش کرد فکرش رو مشغول کنه.
-چرا؟ اذیتت میکنه؟

-اره دقیقا... اذیتم میکنه...

تهیونگ با عصبانیت سمت پسر چرخید و با چشم های خیس بهش نگاه کرد. انگار همین حرف کافی بود تا مثل یه بمب منفجر بشه:
-اذیت میشم وقتی همه دنبال سوراخمن، وقتی همه پسرا توی خیابون به بدنم خیره میشن، وقتی همه منو به چشم هرزه میبینن، وقتی رئیسم بهم میگه باید باهاش سکس کنم...

-صبر کن، چی؟

جونگکوک با لحن عصبی بین حرف تهیونگ پرید اما تهیونگ بی توجه بهش روی تخت نشست و لبه ی پیرهن جونگکوک رو گرفت و سمت خودش کشید.

به چشم های مشکی رنگش خیره شد و عینک پسر رو با کلافگی از روی چشم هاش برداشت تا بتونه بدون هیچ مانعی بهش نگاه کنه:
-اما تو... اینجوری نیستی... این اذیتم میکنه.... باعث میشه فکرای مزخرف کنم.... نمیدونم باید چیکار کنم... گیج میشم...

صورت جونگکوک رو قاب گرفت و با دقت درحالی که حرف میزد به چشم های مشکی رنگ بدون عینکش خیره شد. چشم هاش بدون عینک خوشگل تر هم میشد. سکوتی که بعد از حرف های تهیونگ بینشون برقرار شد عجیب اما ارامش بخش بود.

چشم های پسر کوچیکتر روی لب های خیس جونگکوک سر خورد.
جونگکوک تنها توی سکوت بهش نگاه میکرد همیشه همه میگفتن شنونده ی خوبیه.

ساعت تقریبا سه نصفه شب بود و اونا هنوز چشم هاشون رنگ خواب رو ندیده بود.

-خال زیرلبت... قشنگه...
تهیونگ زمزمه کرد و انگشت شستش رو روی خال پسر کشید.
چقدر دلش میخواست خالش رو ببوسه.

بدون فکر خم شد و لب هاش رو روی خال زیرلب جونگکوک گذاشت و به نرمی بوسید.

درنهایت کمی خم شد و درحالی که سرش رو روی سینه ی جونگکوک میذاشت و دست هاش رو دور کمر باریک پسر حلقه میکرد کاملا بهش چسبید.
- خیلی وقت بود... قبل خواب کسی رو نداشتم... بغل کنم.

SPIDERMAN🕷| KVWhere stories live. Discover now