🕷THE BROKEN TRUST🕷

1.7K 403 12
                                    


پارت ۲۷:
اعتماد شکسته

پسر بزرگتر در ثانیه سمت تهیونگ پرید و دستاش رو محکم دور کمرش حلقه کرد و با پرتاب تاری دوباره به بالا برگشت و سیم تلکابین رو بین دستاش گرفت و نگهش داشت. سمت تاری که ازش اویزون بودن چرخید.

مطمئن بود تحمل کابین به اون سنگینی رو نداره و کابین وقتی بیوفته توی اپ بخاطر سنگینی به داخل فرو میره و فشار اب اجازه نمیده کسی رو از پنجره یا درش بیرون بکشه.
- حالت خوبه؟

با نفس نفس سمت تهیونگ چرخید و پرسید. صورت پسر کوچیکتر کاملا زخم و کبود بود اما چیزی که قلب جونگکوک رو بیشتر از همه چیز به درد میاورد خیسی گونه هاش بود.
- تو اول منو گرفتی...

تهیونگ زمزمه کرد و از پشت ماسک به چشم ها پسر نگاه کردو خوشحال بود جونگکوک با اینکه توی ساختمون ماسکش رو دراورده بود اینجا دوباره زده بودش چون از دور و اطراف پل همه در حال تماشا بودن.
- اوووو... این خوش شانسیت رو به حساب چی بذارم؟ مرد عنکبوتی؟

جیمز خندید و مایع قرمز رنگی به خودش تزریق کرد.
- اون داره میاد.

تهیونگ با ترس فریاد کشید و سرش رو به سینه ی جونگکوک فشار داد تا شاید بتونه اینجوری از پسر بزرگتر محافظت کنه.
- ته... به من گوش کن...

تار هایی که ازش اویزون بودن هر ثانیه شل تر میشد و رو به پاره شدن میرفت.
- تار داره پاره میشه... تو باید بپری توی اب و تا میله های زیر پل شنا کنی... میتونی اینکارو کنی؟

- نه... نه... من نمیتونم...

تهیونگ با ترس گریه کرد و محکمتر به جونگکوک چسبید. حالا که توی اغوشش بود حاضر نبود دوباره رهاش کنه.
- گوش کن تهیونگ، تو باید انجامش بدی. میدونم که میتونی. زودباش.

جونگکوک مستقیم به چشم های پسر نگاه کرد و ثانیه ی بعد تهیونگ با لرز ازش جدا شد تا اروم به سمت پایین لیز بخوره در اخر با پرشی بلند داخل اب پرید و سمت میله های زیر پل شنا کرد.

خوشبختانه جیمزی که بخاطر سرنگ جدیدش درد میکشید اون رو ندید برای همین تهیونگ خیلی زود خودش رو بین میله ها و سایه های زیر پل مخفی کرد اما این اخر ماجرا نبود.

تار جونگکوک بالاخره مقاومتش رو از دست داد و پاره شد.

کابین داخل اب افتاد و انتهاش به داخل فرو رفت. پسر بزرگتر دست و پا زد تا بتونه سرش رو از اب بیرون بیاره و موفق هم شد خیلی زود در خروجی کابین رو پیدا کنه.
- من در رو باز میکنم. خیلی فوری به قایق های کوچیک برسونید خودتون رو.

تقریبا فریاد زد و با فشار زیادی در کابین رو به زور باز کرد. بچه ها به ارومی به سمت قایق ها شنا کردن اما کابین تا نصفه داخل اب فرو رفته بود.
- زودباشید.

SPIDERMAN🕷| KVWhere stories live. Discover now