🕷THE END: MY SPIDERMAN🕷

2.4K 436 79
                                    


پارت آخر:
مردعنکبوتی من


پسر بعد از اینکه موهاش رو با کلافگی کنار زد همراه اخم عمیقی که روی ابروهاش نشسته بود با چند قدم بلند خودش رو به رئیس بزرگ دیلی نیوز رسوند و بدون لحظه ای فکر کردن محکمترین مشت زندگیش رو توی صورتش کوبوند.

اندرسون که اول شوکه شده بود با حس کردن ضربه تقریبا از روی صندلی به پایین و روی زمین پرت شد. در اتاق باز بود و صدای جیغ کشیدن و حبس شدن نفس کارمند ها از شوک رو میشد به راحتی شنید.
- تو یک حرومزاده ای اندرسون.

جونگکوک درحالی که تند تند نفس میکشید گفت و همچنان دست های مشت شدش رو با خشم فشار میداد تا اون موجود نفرت انگیز رو با تار هاش پیله پیچ و خفه نکنه.
- عقلت رو از دست دادی جئون؟ داری چه غلطی میکنی؟

اندرسون درحالی که تلو تلو خورون در تلاش بود از روی زمین بلند شده گونه اش رو مالید و پرسید.
- جونگکوک...

تهیونگ با سرعت تندی وارد اتاق شد و با دیدن میز بهم ریخته و چهره ی رئیس و دوست پسرش از همه چیز باخبر شد.
- تو... توی لعنتی... میدونم که زیر سر توعه.

اندرسون با خشم دندون هاش رو روی هم فشار داد و سمت تهیونگ هجون برد تا گردن پسر رو بین دست هاش بگیره اما توی چند قدمی تهیونگ که رسیده بود یقه ی کت قهوه ای رنگش از پشت توسط جونگکوک کشیده شد:
- حق نداری از بیست قدمیش رد شی...

لب هاش رو روی هم فشار داد و بدون اینکه دستش رو از یقه ی مرد عقب بکشه با فشار محکمی اون رو دوباره به میزش کوبید تا بیشترین فاصله رو با تهیونگ داشته باشه.

نگاهش به در افتاد که تمام کارمند های همون طبقه یا حتی طبقه های دیگه مثل یه فیلم هیجان انگیز ایستادن و برنامه رو تماشا میکنن:
- به زل زدید؟ برید سرکارتون.

با خشم فریاد کشید. پسری با عینک گرد که تقریبا جلوتر از بقیه ایستاده و میدونستن توی قسمت برنامه تلوزیونی کار میکنه گفت:
- ببخشید سرپرست... اقای اندرسون رئیس ماست و اصلا درست نیست باهاش اینطور...

- چیزی نیست، اسنو. همگی برید بیرون...

اندرسون بالاخره زبون باز کرد و برای حفظ غرور خودش حرفی که لازم بود رو گفت دستی به پاپیون راه راهش کشید و ادامه داد:
- تا من بفهمم این خیانتکاری که همین الان برگه ی اخراجش رو امضا کرد چیکار داره.

اسنو سری تکون داد و همگی از اتاق خارج شدند. تهیونگ لب هاش رو روی هم فشار داد و با دودلی سمت در قدم برداشت اما صدای جونگکوک متوقفش کرد:
- تو بمون، تهیونگ!

صدای پچ پچ کارمند ها وقتی جونگکوک پسر رو با اسم کوچیک صدا کرد دوباره بالا رفت اما اینبار فقط بیرون رفتن و در دفتر رو پشت سرشون بستن.

SPIDERMAN🕷| KVWhere stories live. Discover now