The first person to hear his truth

58 20 0
                                    

لوکاس از حرف سهون عصبی شده بود و اخمی به مردی که داشت به سمتش قدم برمیداشت تحویل داد

=معلوم هست داری چه غلطی میکنی بچه؟

سهون بی توجه به حرفش، سمتش دو قدم دیگه برداشت و دست راستش رو بالا آورد، محکم به صورت پسر مقابلش کوبید و با همون خشونتی که حالا چهره سهون رو تبدیل به یه چهره آروم و خونسرد کرده بود لب زد

-بهت یاد ندادن سرت تو زندگی خودت باشه؟

بلافاصله بعد تموم شدن حرفش، برخلاف حرکت قبل دست چپش رو بالا آورد و با زدنش به صورت لوکاس، صورت اون پسر به طرف مخالف سهون پرت شد
و این صدای سهون بود که توی گوشش میپیچید

-بهت یاد ندادن برای کسی مزاحمت ایجاد نکنی؟

این دفعه سهون مکث کوتاهی کرد و بعد از دورانی چرخوندن دستش و شکستن قلنجش مشت بعدش رو زیر فک پسر فرود آورد و صورت لوکاس به بالا پرت شد

-میخوای به اشغال بودنت ادامه بدی؟

سهون اصلا به لوکاس مهلت حرکت اضافه نمیداد. بعد تموم شدن جمله بعدش، دست لوکاس برای مشت زدن به صورت سهون بالا اومد اما اون مرد بلافاصله مچ دستشو بین انگشتاش قفل کرد. حالا خشمی که داشت از روی حالت چهرش مشخص بود. پای راستش رو بالا آورد و زانوش رو به شکم اون پسر کوبوند. به قدری ضربه‌اش محکم بود که لوکاس سمت شکمش خم شد و با دستهاش بدنش رو پنهان کرد

-فکر میکنی با لاس زدن با پسرای خوشگل دانشگاهت و کتک زدن دوستاش بهت میگن قلدر و عاشقت میشن؟

سهون با اخمی که غلیظ تر از قبل شده بود چند قدم به عقب برداشت و پاشنه پاش رو بالا اورد. پشت پاش رو به صورت پسر کوبوند و این کارش باعث شد لوکاس به پهلو روی زمین بیوفته و صدای ناله ای از درد از دهنش خارج بشه. سهون دستی که بخاطر مشتهاش و برخوردشون با بینی لوکاس خونی شده بود رو بالا آورد و انگشت شستش رو کوتاه به کناره بینیش کشید.
قدمهایی که به عقب طی کرده بود رو حین کشیدن نفسای تقریبا منظم جلو اومد و روی یکی از زانوهاش جلوی لوکاس نشست
چونه‌اش رو با شست دیگه دستش گرفت و صورت خونی لوکاس رو به سمت خودش حرکت داد..

-به خودم قول دادم تیکه تیکت کنم.. اما دلم نمیخواد دستم به خون یه آشغال که ارزش کتک خوردن هم نداره آلوده بشه.. اما یکبار دیگه.. اگه فقط یکبار دیگه بفهمم برای بکهیون مزاحمت ایجاد کردی زندت نمیذارم!

همراه حرفش انگشت اشارش رو جلوی لوکاس حرکت داد و چشمهاش با هر کلمه ریزتر میشدن. نفس عمیقی کشید و چونه لوکاس که بین انگشتاش بود رو به عقب هل داد.
از جاش بلند شد و با دستمالی که روی میز روبروی مبل قرار داشت خون دستهاشو پاک کرد، در همون حین صدای گرفته لوکاس که ناشی از دردی که میکشید بود بلند شد

MirageWhere stories live. Discover now