His laughing..

65 22 0
                                    

فاصله بین صورتهاشون پر شده بود، نفسهای گرمشون روی پوستهای هم خالی میشد و هر دو توی راهشون متوقف شده بودن. انگار سهون واقعا دست از رفتارهای سرد و خشکش برداشته بود و میخواست زندگی جدیدی با بکهیون رو شروع کنه، قطعا همینطور بود که تا اینجا پیش رفته بود. بکهیون درحالی که باورش نمیشد فقط منتظر کارای بعدی سهون بود
درحدی به هم نزدیک شده بودن که چشمهای هردوشون بسته شده بود و این صدای چانیول بود که باعث شد دست بکهیون روی سینه سهون قرار بگیره و اون رو عقب بکشه. سهون با کلافگی سر جای اولش برگشت و نگاهشو به چانیول داد

×اوه ببخشید، مزاحم شدم؟

بکهیون سرش رو سمت درختها برگردوند و به ضایع ترین شکل ممکن دستش رو پشت گردنش میکشید. سهون اخم کرد و سمت چانیول قدم برداشت و باعث شد بکهیون هم همراه دستش به راه بیوفته

-نه، کار خاصی نمیکردیم

و درحالی که پشت سر چانیول رو سرک میکشید ادامه داد

-رسیدیم؟

چانیول سر تکون داد و دو دستش رو سمت رودخونه گرفت

×این شما و این رودخونه، خیلی زیباست مگه نه؟

بکهیون نگاهش رو به مسیر اشاره چانیول داد و لبهاش به دو طرف کش خوردن. ابروهاش بالا رفته بودن و بعد چند لحظه، سوتی کشید و چند قدم به جلو برداشت.

+اوه چانیول، اینجا واقعا قشنگه

چانیول با افتخار سرش رو تکون داد و نیم نگاهی به هیونایی که چند قدم دورتر از اونا درحال تماشا کردن رودخونه بود انداخت

×ما میریم اون طرف رودخونه، میخوام اطرافو به هیونا نشون بدم. شمام راحت باشید و اگه خواستید بشینید،اونجا چندتا صندلی هست.

و به پشت سر بکهیون اشاره کرد
بکهیون تعظیم کوتاهی کرد و براشون دست تکون داد

+خوش بگذره بهتون

چانیول چشمکی بهش زد و سمت هیونا دویدو از اونها دور شد..
بکهیون چند ثانیه از پشت نگاهشون کرد و سمت سهون برگشت. سهون هم درحالی که دستهاش پشت کمرش قفل شده بود به بکهیون نگاه میکرد، بکهیون سمتش قدم برداشت و به پشت سرش اشاره کرد

+اونجا بشینیم؟

سهون مکث کرد و بدون نگاه کردن به پشتش، سرش رو تکون داد و دستش رو سمت بکهیون دراز کرد و پشت بندش بکهیون با لبخند محوی دستشو گرفت.‌ سمت صندلی جلوی رودخونه قدم برداشتن و سهون با دست آزادش، خاکای صندلی رو پاک کرد. بکهیون آروم نشست و همراه اون سهون گوشه صندلی و کنار پسر کوچیکتر جا گرفت.
چند دقیقه ای توی سکوت به جلوشون خیره شده بودن که با صدای بکهیون سکوت بینشون شکست

+کلی سوال تو ذهنمه، ولی نمیدونم چجوری بپرسمشون

سهون یه پاشو روی پای دیگش انداخت و دستش روی تکیه گاه صندلی، دقیقا پشت بکهیون قرار گرفت.

MirageWhere stories live. Discover now