second mistake

40 11 18
                                    

دو هفته بعد ,

با برخورد نور خورشید به چشم هاش و گرمایی که توی تک تک اجزای بدنش حس میکرد با اخم پلکهاش رو از هم فاصله داد و برای عادت به آفتابی که اتاق رو روشن کرده بود چشمهاش رو ریز نگه داشت. با نیم نگاهی به جای خالی بکهیون در کنارش دستی روی صورتش کشید تا بتونه خواب‌آلودگیش رو بپرونه و حین کشیدن نفس عمیقی به ضرب بدنش رو از تخت فاصله داد. چند لحظه به همون حالت درحالیکه بالا تنه‌اش کاملا برهنه بود دستش رو به کتفش کشید و از دردش چشمهاش همزمان با اخمش روی هم رفتن.. پتوی ضخیمِ روی پاهاش رو از روی بدنش کنار زد و بعد از رسوندن پاهاش به زمین و تکیه دستهاش به دو طرف بدنش از روی تخت بلند شد و طولی نکشید که قدم های ناهماهنگش رو به سمت اتاقی که خروج ازش اون رو به راه پله میرسوند کشید. از بالای نرده ها نگاهی به داخل آشپزخونه انداخت و با دیدن بکهیونی که سخت مشغول صبحونه درست کردن بود گوشه‌ی لبش برای به نمایش گذاشتن لبخندی بالا اومد. صرفا برای اینکه هرچه زودتر خودش رو به پایین برسونه به سرعت آبی به صورتش زد و با خشک کردن پوستش و انداختن حوله‌ای سفید رنگ دور گردنش به آرومی پله ها رو به پایین طی کرد و با کمترین صدا خودش رو به آشپزخونه رسوند. با کش رفتن یکی از شکلات تلخ های روی میز و انداختنش توی دهنش بدنش رو به بدن بکهیون رسوند و دستهاش رو از پشت دورش حلقه کرد تا انگشتهاش رو روبروی شکمش به هم گره بزنه

+اوه.. چه زود بیدار شدی

درحالیکه کمی جا خورده بود سرش رو کوتاه سمت سهون برگردوند و به آرومی زمزمه کرد. با برگردوندن سرش به روبرو مشغول ادامه ریز کردن موز شد و برش هاش رو توی مخزن مخلوط کن انداخت. سهون حین جویدن شکلات تلخ در جواب حرفش هومی کشید و بدون توجه به کارهای بکهیون که مدام باعث حرکت شونه و دستهاش میشد با چشمهای بسته صورتش رو داخل گردنش فرو کرد تا حین بو کشیدنش دوباره چشمهاش رو به خواب دعوت کنه

+الکی دل خوش کرده بودم.. انگار پارت دوم خوابت قراره اینجا باشه

درحالیکه با لحن آرومی حرفهاش رو به گوش سهون میرسوند خندید و پاکت شیر رو به سمت خودش کشید تا اون رو به موزهای برش  داخل مخرن اضافه کنه

-نمیفهمم چطور به خودت اجازه میدی وقتی خوابم از بغلم بزنی بیرون

با اخم کمرنگی بینیش رو به پوست نازک گردن بکهیون کشید و سرش رو به آرومی بالا آورد تا لبهاش رو به پشت گوشش برسونه

+بلاخره تو الان به مراقبت نیاز داری و من باید زودتر بیدار میشدم تا برات صبحونه درست کنم

سهون با پلکهایی که قصد فاصله گرفتن از هم رو نداشتن بوسه طولانی‌ای روی پوست پشت گوش بکهیون کاشت و حلقه دستهاش رو دور بدن بکهیون تنگ تر کرد تا جثه ریزش رو به سمت خودش بکشه

-همش کار اشتباهتو با این دلیل توجیه میکنی با اینکه دوهفته از مرخص شدنم گذشته و حالم کاملا خوبه. اما من زیر بار نمیرم و قطعا صبح امروز آخرین صبحی بود که بعد بیدار شدن از خواب بدنتو بین دستام نداشتم

MirageWhere stories live. Discover now