Part 4

637 119 7
                                    


Pov Jin :

ووت یادتون نره هاااا 💩🗿
موچ به لباتون 🫦

با زنگ خوردن گوشیش به سمت تلفنش پرواز کرد
تهیونگ زنگ زده بود . حدسش درست بود

هیجانش رو کمتر کرد و دکمه سبز رو زد

صدای بم تهیونگ تو گوشش پیچید

تهیونگ : جین چیکار میکنی بیبی ؟

جین : هیچی تو چیکار میکنی ته ؟

تهیونگ : من منتظر توعم

جین : چی! کجا ؟

تهیونگ : دم در خوشگلم

پسر با دویدن سمت پنجره و دیدن تهیونگ که به ماشین تکیه داده و به پنجره نگاه میکنه نفسش برید
این چه تیپی بود ؟ قرار بود کجا برن ؟

جین : این چه لباسیه پوشیدی ته ؟

تهیونگ : چرا ؟ کوچولوم حسودی میکنه ؟

جین : ببند اون دکمه هارو نمیبینی سینت چقد سفید و ورزیدس بعد انداختیش بیرون واسه من ؟

تهیونگ : چشم رئیس

با بستن دکمه هاش سرش رو بالا گرفت و به بیبیش که از لای پرده داشت نگاهش میکرد خیره شد

تهیونگ : بستم بیبی بذار ببینمت

جین : درو میزنم بیا بالا

جین بعد از حرفش به سمت در رفت و کلید ایفون رو فشار داد

با دستاش رو گوشی ضرب گرفت و منتظر تهیونگ شد

با دو تق زدن به در حضور خودش رو اعلام کرد

جین : در که بازه ته چرا نمیای ؟

تهیونگ : خاستم بیبیم در رو واسم باز کنه

با کشیدن اون پسر داخل بغلش لباش رو به دندون گرفت و بعد از گاز زدن محکمی عقب کشید
همینجوری که دستاش دور تن پسرک بود زمزمه کرد

تهیونگ : چرا از خوشمزگی لبات چیزی کم نمیشه ؟

جین : پاره کردی لبمو یواش تر

تهیونگ : نمیتونم ، اونم در مقابل لبات

جین با بیرون اومدن از بغل ته گوشیش رو روی میز گذاشت و به سرعت بوسه ای نرم روی لبای پسر روبروش گذاشت

تا تهیونگ خاست لب هاش رو اسیر کنه عقب کشید

جین : کجا میخایم بریم ؟

تهیونگ : میخایم بریم دنبال وسیله واسه خونمون

جین : اره میخاستم درباره همین باهات صحبت کنم

تهیونگ : درباره چی بیبی ؟

جین : خاستم بگم نمیخاد چیزی واسه خونمون بخریم بجاش بیایم همینجا زندگی کنیم همه چی هست و لازم نیست خرج الکی کنیم

تهیونگ : نمیشه بیبی خونمون بزرگه اینجا واسه خوشگلی مثل تو کمه

جین : ته من عاشق خونه های کوچیکم بعدشم اینجا سه تا اتاق داره دقیقا کجاش کوچیکه ؟ لطفا همینجا باشیم ، هوم ؟

با گفتن آخرین جملش لب هاش رو جلو داد که چشمای اون ببر وحشی به لباش کشیده شد

وای این چه غلطی بود کرد ؟

همیشه بعد از جلو دادن لباش دیگه کاملا لب هاش رو برای چند روز از دست میداد

تهیونگ اون دو تیکه توت فرنگی رو میون لب هاش گرفت
مکید و مکید
زبونش رو روی لب های پسرک روبروش میکشید و میمکید
گاز های کوچیکش رو شروع کرد
این دفعه نوبت دندون هاش بود تا اون لب هارو زیر خودشون فشار بده و له بکنه
بعد از چند لحظه سرش رو عقب کشید و به اون لب روبروش که خونی و کبود شده بود خیره شد
لبخندی زد و زمزمه کرد

تهیونگ : خیلی خوشگل شدن

با دستاش روی لب هاش کشید و فاک
واقعا هیچی حس نمیکرد

جین : یکی باید منو از دستت نجات بده

تهیونگ : چرا نجاتت بده بیبی ؟ من دوست پسرتم و میخام لباتو گاز بگیرم مشکلش کجاست ؟

جین : مشکلش اینجاست که من لبامو حس نمیکنم و بدتر از اون فک میکنم لبام در حد فاک ورم کرده

تهیونگ : اگر سختته میتونی لبات رو جلو ندی فقط همین

جین : بلاخره یکی پیدا میشه که منو از دستت نجات بده
( البته که پیدا میشه 😔💅🏻)

.
.
.
.
.

اینم از یه تهجین خالص حیح
سلام 🌚🍒

خب باید بهتون بگم که با پارت بعد خودم خیلی گریه کردم یا کارم تو انگست نوشتن خوبه یا با احساس نوشتمش خودمم نمیدونم ولی خب اره خیلی سد شده پارت بعد

ووت و کامنت یادتون نره باییییی🍼🍭

Dragon eyes Where stories live. Discover now