Part 14

377 125 63
                                    


ببخشید بابت پارت گذاری نامنظم
بخام تقصیر رو از گردن خودم پاک کنم شرط ها نرسیده بود
اما من هیچوقت انقد تایم خالی نمیذارم بین پارت ها
ببخشید این مدت از لحاظ فکری روحی و زندگیم همه چی قاطی بود الان که دارم این رو واستون مینویسم هنوز درگیرم اما خب دام واستون تنگ شده بود
واقعا باور کنین توی یک روز شما شرط رو برسونید فرداش یک پارت دیگه گذاشته میشه اما اینجوری نیست
من واسه چشمای قشنگتون مینویسم و انتظار دارم اگر خوشتون اومده و این فیک رو دنبال میکنین علاقه خودتون رو به فیک و پارت ها نشون بدین
ممنون از صبرتون

.
.
.
.
.
بی حوصله روی صندلی چرخدار نشسته بود و خودش رو با پوزیشین های مختلف روی اون صندلی جابجا میکرد
-روزی خلوت تر از این وجود نداشته مطمئنم
هوفی کشید و دفترش رو جلو کشید
هیچ خریدی توی دوروز اخیر ثبت نشده بود و حتی خیلی از کارگر ها مرخصی گرفته بودن

جین هم امروز نیومده و مطمئنم قراره تو تنهایی روانی شم

نمیشه منم از رئیس مرخصی بخام ؟ الان که هیچ مشتری ای وجود نداره میتونیم مغازه رو تعطیل کنیم
با جرقه ای که توی فکرش خورد سریعا دستش رو روی تلفن برد تا ازش بخاد امروز رو ازش بگذره

با رفتن دستش روی دکمه های تماس
در فروشگاه باز شد و مشتری ای وارد شد
مطمئنن هرکی بود بهش میگفت مغازه میخاد بسته شه و اون هارو بیرون کنه خودش هم بیخیال به سمت خونش بره

اما با بالا آوردن سرش رشته های افکارش پاره شد
با ددی رویاهاش و دوست دختر ایکبیریش روبرو شد
ددیش مثل همیشه میدرخشید

هیونا : سلام ما دوباره مزاحم شدیم

نام : سلام وقت بخیر

اوه البته توقع چیز دیگه داشتم ؟
معلومه که جلوی دوست دخترش نمیتونه باهام صمیمی رفتار کنه

چیم : خوش اومدید آقای کیم و خانوم کیم

هیونا : اوه شما فامیل دوست پسرم رو از کجا میدونید ؟

چیم : اینجا یه فروشگاس خانوم کیم ما اطلاعات مشتری هامون رو ثبت میکنیم

هیونا : چه فروشگاه پیشرفته ای

لبخندی زدم که ادامه داد

هیونا : حالا که انقد پیشرفته اید یه سوال داشتم

چیم : در خدمتم

جلو اومد و خودش رو سمت من کشید
مگه چی میخاست بگه که نباید دوست پسرش میشنید ؟

هیونا : یه کاستوم چرم جذب میخاستم و دیلدو ویبراتور دار موجوده ؟

جیمین : بله از این طرف راهنماییتون میکنم

با بیرون اومدن از پشت میز نگاهم رو به نامی انداختم و با لبخند به حرف اومدم

چیم : شما میتونین روی کاناپه منتظر بمونین آقای کیم ، لطفا از خودتون پذیرایی کنید

Dragon eyes Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora