Part 11

380 114 27
                                    

عکس کاور و اسم فیک رو عوض کردم لطفا گم نکنین منو 😭😂
.
.
.
.
.

به ساعتش خیره شد و کلافه دستش رو روی فرمون کوبید
سه ساعت و نیم فاکی دم مغازه اون پسر وایساده بود تا ببینتش
نه نه اون نمیخاد ببینتش
فقط واسه جبران ماساژ اون پسر میخاست یکی از کارهایی که خریده بود رو واسش ببره ولی نه شمارش رو داشت نه آدرس خونش رو
واسه همین تصمیم گرفت دم مغازه همون پسرک منتظرش باشه

سرش رو روی فرمون ماشین گذاشت و با چشماش انتظار دیدن اون پسر رو میکشید
نه اشتباه شد گفتم که فقط میخاد هدیه رو بهش بده نمیخاد ببینتش
فقط چون از پسر ممنونه میخاد جبران کنه

با زنگ خوردن گوشیش اون رو از توی کتش بیرون آورد و با دیدن اسم « هیونا » هوفی کشید

شاید بپرسین اون چرا وقتی هیچ ذوقی واسه رابطشون نداره بازم این رابطه رو ادامه میده

شده حس کنین مسئولیت مواظبت کردن از یکی رو دارین ؟ یا اینکه باید باهاش خوب باشین و باهم وقت بگذرونین ؟

میشه گفت رفتار هاشون مثل خاهر و برادر بود با این فرق که اونا رابطه هم داشتن اونم چهار بار در هفته
درسته واسه پسر این چیز بدی نبود که بخاد کمرش درد بگیره اما اینکه توی همون چهار شب سه چهار راند داشته باشن
و خود پسر مجبور باشه کل رابطه رو به دست بگیره یکم کار رو سخت تر میکنه
اونم اینکه بعد از رابطه مجبور میشد اون همه از اون دختر مواظبت کنه

تقریبا با اون سه سال رابطه ای که باهم گذروندن پسر بزرگ‌تر نمیخاد دختر حس بدی داشته باشه پس فقط داره ادامش میده

از فکر کردن دست برداشت و سریعا گوشیش رو قبل از قطع شدنش جواب داد

نام : جان ؟

هیونا : سلام نامی چیکار میکنی ؟

نام : من ؟ ام من سرکارم

هیونا : خب میتونی شب زودتر بیای ؟ دل من و اون پایینی خیلی واست تنگ شده

هوفی کشید و چشماش رو با انگشت اشاره و انگشت شصتش مالید

نمیدونست چرا دیگه تمایلی با حتی رابطه داشتن باهاش نداشت

نام : کار دارم نمیتونم زودتر بیام

اره ،
دروغ میگفت
اون نه کاری داشت نه سر کار بود
فقط شاید یکم میخاست اون پسر رو ببینه ؟
نه شاید بخاد ماساژ بگیره
بلاخره اونا باهم رابطه ای ندارن که بخان هم رو ببین

هیونا : باشه پس منتظرتم

دختر با صدایی غم زده زمزمه کرد و باعث شد پسر حس بدی بگیره

نام : چیزی میخای واست بگیرم بیبی ؟

سعی داشت درستش کنه اما خب فقط داره با ادامه دادن به این رابطه بدترش میکنه هم حال خودشو و خم وابستگی اون دختر به خودش رو

Dragon eyes Where stories live. Discover now