part 11

296 37 3
                                    

صبح با صدای الارم گوشیم بیدار شدم و باید حاضر میشدم چون امروز کلاس داشتیم، سر تهیونگ روی سینم بود و عین نوزاد خودشو تو بغلم جمع کرده بود، خیلی کیوت شده بود لبخندی روی لبم شکل گرفت و با دست موهای ریخته روی صورتشو کنار زدم

-پاشو صبح شده
واکنشی نشون نداد، یکم تکونش دادم
-توله خرس پاشو دیرمون میشه
یکم تکون خورد و لای یه پلکشو باز کرد
-صبح بخیر
یکم با دست چشمشو مالوند و گفت
+صبح بخیر جونگکوکی
سرشو از روی سینم برداشت و من تو جام نشستم ولی نشستن همانا و درد گرفتن تمام کمر و پایین تنم همانا

-ااااخخ، انگار با تریلی تصادف کردم
تو جاش نشست و نزدیکم شد
+هنوز درد داری ؟
بخاطر درد اخمی کردم
-درد دارم؟ دارم فلج میشم، وحشی بازی در اوردی منو به این روز انداختی
دستشو روی گودی کمرم گذاشت و یکم ماساژش داد
+بزار صبحانه بخوریم بهت مسکن میدم، خب تو زیادی سکسی ادم کنترلشو از دست میده
حرصی و با قیافه در هم از درد گفتم
-صبر کن به وقتش یه سکسی ای نشونت بدم که تا یه هفته نتونی راه بری
خندید و گفت
+اونو که فکرشم نکن، حالا یکم دراز بکش من برم یه چیزی حاضر کنم بخوری

سر تکون دادم و گفتم
-توام فکر این که قراره دفعه دومی درکار باشه رو از سرت بیرون کن
تو جام دراز کشیدم
-سر راه یه دست لباسم برام از اتاقم بیار
بالای سرم ایستاد با نیشخندی گفت
+دیشب که بدت نیومده بود و کلی خوش گذشت بهت، بزار برم یه صبحونه اماده کنم لباسم میارم برات

اخمی کردم و تهیدید وار گفتم
-تهیونگ بخدا بلند میشم با همین وضع بلایی سرت میارم یه هفته خونه نشین بشیا، حتی فکر مسخره کردن منم نکن
خندید و سریع سمت در اتاق رفت
+مسخره نکردم فقط یه یاداوری کوچولو کردم، حالا نمیخواد عصبانی بشی استراحت کن الان میام
عصبی شده بودم چون دلم نمیخواست ضعیف دیده بشم

درسته دیشب اجازه دادم تاپ باشه ولی خب دلیل نمیشه از خودم ضعف نشون بدم و عین دخترای لوس برخورد کنم پس گور بابای هرچی کمر درده تیر نخوردم که
اروم تو جام نشستم و از تخت پایین اومدم، خدایی کمرم و پشتم خیلی درد میکرد ولی خب من امروز رو دنده لجبازیم

قدم های اروم برمیداشتم و از اتاق بیرون رفتم و در اتاق خودمو باز کردم و واردش شدم
جلوی کمد ایستادم و نگاهی به لباسا کردم
میخواستم خیلی مردونه و خفن بنظر بیام، کت چرمم و برداشتم و روی تخت گذاشتم و برگشتم سمت کمد که چشمم به اینه روی در افتاد
وات دا فاک؟!؟!؟!؟!؟

کل گردن و سرشونم پر هیکی های بنفش بود یکی هم نزدیک گوشم داشتم ، حالا که دقت میکنم یکی دوتا هم رو گردن تهیونگ بود، بلند داد زدم
-عقیمت میکنم مردک هورنییییی
تهیونگ سراسیمه اومد تو اتاق و چشمش به اخمای تو هم من افتاد
+چیشده، ترسوندیم فک کردم خوردی زمین
به گردنم اشاره کردم
-وحشی شاهکارتو تحویل بگیر، من الان با این چجوری برم بیرون؟

bunny and bear (Taehkook) Where stories live. Discover now