part 30

182 23 7
                                    

تو این چهار روز همه چیز تقریبا تو روال عادی پیش میرفت، بجز رابطه یونگی و جیمین چون جیمین افتاده بود رو دنده لجبازی و بیخیال تاپ شدن نمیشد و یونگی هم زیر بار حرفش نمیرفت و خلاصه مدام همو نادیده میگرفتن
یونگی خونمون میومد ولی سر شب میرفت خونه خودش و تمام مدت که اینجا بودن همو نادیده میگرفتن و باهم حرف نمیزدن ، کم کم منو تهیونگ داشتیم نگران رابطشون میشدیم و باید یه فکری براشون میکردیم

هالمونی دو شب پیش رفت خونه پدر مادر تهیونگ و تا امروز اونجا بود هر چی اصرار کردیم بمونه قبول نکرد میگفت هم نمیخواد مزاحم ماها باشه هم میخواد بیشتر با پسر و عروسش حرف بزنه تا اوضاع رو تحت کنترل داشته باشه
مامان تهیونگ یه بار بهش زنگ زد و بابت جریان شرکت از تهیونگ گله کرد که خب تهیونگ کاملا جدی و منطقی جوابشو داد و گفت مقصر خودشون بودن

هالمونی برای فردا برنامه یه شام خانوادگی رو ریخته بود و بهم اطمینان داده بود که اینبار مث دفعه قبل نمیشه و اوضاع تحت کنترلشه
خودم که خیلی امیدی به خوب پیش رفتن این دورهمی نداشتم ولی تهیونگ به هالمونی و برنامه هاش اطمینان داشت.

با صدای خسته نباشید استاد و ویبره گوشیم رشته افکارم پاره شد
با دیدن اسم ”my lovely baby bear” نگاهی به استاد و چنتا از همکلاسی هام که داشتن میرفتن بیرون کردم و تماس و وصل کردم
+سلام ببخشید شما دونه برف خوشگل منو ندیدین؟ اخه من دلم براش تنگ شده
گوشی و با سرشونم نگه داشتم و کتاب و جزومو جمع کردم
-سلام ، چرا همینجاست فقط یکم زود نیست واسه دلتنگی؟ اخه همین دو ساعت پیش داشتی کنارش نهار میخوردی
صدای خندش اومد، زیپ کولمو بستم و کاپشنمو از صندلی کنارم برداشتم و بلند شدم
+خب چیکار کنم من دلم تند تند براش تنگ میشه

کوله رو انداختم رو دوشم و گوشی و با دست گرفتم و به سمت در کلاس رفتم
-اخ من قربون این قلب کوچولوت برم ، الان کجایی ؟
+همین دور و اطراف منتظر تو
از در کلاس بیرون رفتم و همونطور گوشی به دست پا تند کردم که برم سمت پارکینگ چون احتمالا تهیونگ اونجا منتظرمه ، نگاهم به جلوی پام بود که نخورم زمین
-باشه من دارم میام عزی..
حرفم با برخوردم به کسی و حلقه شدن دستاش دورم نصفه موند ، خواستم عقب بکشم و از کسی که خوردم بهش عذر خواهی کنم که با صورت خندان تهیونگ مواجه شدم

گوشی هنوز تو دستم بود
-عه فک کردم تو پارکینگ منتظری
+نه استاد زود رفت گفتم بیام باهم بریم
اروم از بغلش بیرون اومدم و گوشیمو تو جیبم گذاشتم
-خوب کاری کردی بیرون سرده
دوتایی به سمت پارکینگ راه افتادیم، تهیونگ کوله منو گرفت
+من میارمش ، کاپشنتو بپوش مریض نشی
میون راه کاپشن مشکیمو روی بافت ابی روشنم پوشیدم
+من یادمه صبح کلاه سرت کردم و یه شال گردن دور گردنت انداختم ، الان چرا نمیبینمشون؟
تهیونگ با لحن بانمکی گفت و باعث شد نیشم باز بشه
-تو کوله پشتیمه، لازم نیست سریع میشینیم تو ماشین
نوچی زیر لب کرد و کلاه و شال گردنمو در اورد و سمتم گرفت ، شال رو انداختم دور گردنم و کلاهمو رو سرم مرتب کردم

bunny and bear (Taehkook) Where stories live. Discover now