part 12

241 29 0
                                    

3 هفته بعد


الان وسط پاییزه و هوا سرد تر شده، تو این مدت رابطه منو تهیونگ خیلی گرم تر شده، تقریبا همه جا چسبیدیم بهم و هر شب یا من تو اتاق اونم یا اون تو اتاق من و دیگه جدا از هم خوابمون نمیبره، زندگیمون روی روال عادی پیش میره، بجز گیر دادن های جیهون که به هر بهونه ای ابراز احساسات میکنه و به پر و پام میپیچیه که خب من هربار سعی میکنم با شوخی ردش کنم یه جوری که تهیونگ هم نفهمه چون نمیخوام باهاش درگیر بشه و همه از رابطمون باخبر بشن و در اخرم تهیونگ توبیخ بشه

یه سری امتحان میان دوره داشتیم که به زور تهدید تهیونگ رو از خودم جدا میکردم و بیشتر تو کتابخونه درس میخوندم که تهیونگ حواسمو پرت نکنه، اخه این بچه تازه داره شخصیت اصلیش شکوفا میشه و من حالا میدونم که زیادی احساساتی و شیطونه و مدام میخواد بهم توجه کنه و بهش توجه کنم

هفته ای یکی دوبار تهیونگ دو سه ساعتی رو با خانوادش وقت میگذروند و خب خداروشکر هنوز از رابطه ما بیخبر بودن
تو این مدت خیلی دلم میخواست حداقل یه روز برم خونه و به هیوری و یوجین سر بزنم چون دلم خیلی تنگ شده بود تا حالا اینقدر ازشون دور نبودم ولی خب فرصتش پیش نیومد

رابطه یونگی و جیمین هم خیلی خوبه و خیلی از شبا یونگی اینجاست یا جیمین و با خودش میبره خونش تا ماهم تنها باشیم
جیهوپ هم یک هفته ای میشه با یکی از دخترای دانشگاه به اسم یورا قرار میزاره ، سال دومه رشته حقوقه و دختر خوب و مهربونیه و جیهوب انگار باهاش خوشحاله

*بالاخره هوپی رو هم از سینگلی در اوردم *

امروز هم اخرین امتحانم رو دادم و خلاص، فردا هم اخر هفته بود و دو روز میتونستم استراحت کنم
کلاسم که تموم شد و به سمت پارکینگ راه افتادم
پسرا به همراه یورا توی پارکینگ بودن
-سلام به همگی
همه جواب سلامم رو دادن و جیهوپ رو به جمع گفت
÷خب بچه ها ما دیگه بریم ، اگر برای اخر هفته برنامه ای داشتین خبرم کنید
جیهوپ دست یورا رو گرفت و دستشو برامون تکون دادن
یورا هم دست تکون داد
&خدافظ پسرا
چهارتا مون جواب خداحافظیشون رو دادیم و جیهوپ و یورا سمت ماشین جیهوپ رفتن و چند لحظه بعد از پارکینگ خارج شدن
-خب ماهم بریم سرده عزیزم
رو به تهیونگ گفتم که سرشو تکون داد
+بریم کیوتی
جیمین گفت
×خب منم امشب میرم پیش یونگی شما دو کفتر عاشق تنها باشید
خندیدم و گفتم
-اره جون خودت میخوای ما تنها باشیم، اصلا هم دلت نمیخواد تا صبح کارای خاکبرسری کنید
جیمین چشم غره ای بهم رفت و یونگی خندید
*جونگکوکی اینقدر عشقمو اذیت نکن خب همه زوجا تو خلوت از اون کارا میکنن
دستشو انداخت دور گردن جیمین
* ولش کن بیا بریم عزیزم
خندیدم و براشون دست تکون دادم
-خوش بگذره زوجه عاشق میبینمتون
دست تکون دادن و رفتن سوار ماشین یونگی شدن

bunny and bear (Taehkook) Where stories live. Discover now