part 71

111 19 20
                                    

نور شدیدی که تو چشمم میخورد نمیذاشت بخوابم، توی جای چرخیدم که پشتم به پنجره باشه و تو اغوش تهیونگ خودمو عین بچه گربه جا کردم که صدای خنده خیلی ریزی توجهمو جلب کرد ، با صدای خوابالو و اروم گفتم
-هانی؟
دستاش دورم بیشتر حلقه شد و با صدای بمی گفت
+جانم دونه برف
هومی کردم و چشم بسته سرمو تو گردنش فرو کردم
-کی بیدار شدی؟
+نمیدونم فک کنم یک ربعی میشه
-چرا بیدارم نکردی پس ؟
با دستش موهامو نوازش کرد
+چون داشتم تماشات میکردم

نفس عمیقی تو گردنش کشیدم و بوسه طولانی روش گذاشتم
-ادمی که خوابه تماشا کردن نداره
+ادما شاید، ولی فرشته ها توی خواب واقعا تماشایی میشن
چشمامو باز کردم و با شیطنت گفتم
-دیشب که داشتم خدایی میکردم حالا شدم فرشته ؟
تکخندی کرد و شقیقمو طولانی بوسید
+هنوزم داری خدایی میکنی کوپیدو...تو هم خدایی، هم فرشته ای، هم ژنرالی ، هم قلبی .. تو همه چیزمی کوک
با لبخند عمیقی سربلند کردم و دستمو روی سینش گذاشتم
-توام بهشت شیرین منی، حالا یکم از این میوه های بهشتیت بده تا صبحم بخیر بشه
لبخند زد و لبشو غنچه کرد و من فاصله رو از بین بردم و لباشو با عشق بوسیدم چند بار پشت هم

توی جام چرخیدم و روش خیمه زدم
-کم بود سیر نشدم
ریز خندید و دستشو روی پهلوم گذاشت و بوسه جدیدی رو شروع کرد، مک های ریزی به لب هم میزدیم و ارامش و عشق روبه بدن هم تزریق میکردیم، توی سکوت اتاق غرق حس بودیم که تقه ای به در خورد، هول شدم و خواستم از روش بلند شم ولی اشتباهی از تخت افتادم پایین و اخی کردم، در با صدای اخ من یهو باز شد و چهره خوابالو بابا پشت در ظاهر شد
÷صدای کی.. عه تو چرا افتادی کف زمین؟
خودمو از رو زمین جمع کردم و بیخیال درد کم پهلوم به روبدوشامبرم که لبه چمدون بود چنگ زدم و پوشیدمش
-صبح بخیر چیزی نیست
بند جلوی روبدوشامبرم رو بستم

تهیونگ هم صبح بخیر گفت و بابا تکخندی کرد و موهاشو با دست بهم ریخت
÷صبحتون بخیر فرزندان شیطونه من ، فک کنم باز بد موقع رسیدم که اینجوری از تخت افتادی
دست به سینه نگاهش کردم و با حرص کمی گفتم
-تو همیشه بد موقع میرسی بابا این چیز جدیدی نیست
تهیونگ ریز خندید و تو جاش نشست
+عمو اینو ولش کن سرصبح افتاده از تخت اعصاب نداره، چیشده که اینقدر زود بیدار شدین؟!
بابا ریز خندید و دستشو تو جیب شلوار راحتی مشکیش برد
÷نمیدونم یکم پیش بیدار شدم دیگه خوابم نبرد ...میخوام دوش بگیرم ولی شامپومو جا گذاشتم اومدم مال کوک رو قرض بگیرم

موهامو از رو صورتم کنار زدم و خم شدم از تو چمدون خودم شامپو برداشتم و دادم بهش
-مامان خوابه؟!
÷اره ، خب من میرم یه دوش بگیرم شما هم به ادامه کارتون برسید
تهیونگ خندید و من با تاسف سر تکون دادم ، بعد رفتنش کیف کوچیک لوازم بهداشتیمو برداشتم و رفتم سمت سرویس، دست و صورتمو شستم و مسواک زدم و چون میدونستم قطعا وقتی برم پایین بیرون هم میرم ضد افتاب برداشتم بزنم که تهیونگ با روبدوشامبر اومد داخل
+میخوای بری بیرون؟!

bunny and bear (Taehkook) Where stories live. Discover now