Part 37: Ending but not Ending

2.5K 397 444
                                    

سلااام

این پارت رو تقدیم میکنم به رها و مارکو ... تولدتون پیشاپیش مبارک

⁦(⁠ ⁠╹⁠▽⁠╹⁠ ⁠)⁩⁦(⁠ ⁠╹⁠▽⁠╹⁠ ⁠)⁩⁦(⁠ ⁠╹⁠▽⁠╹⁠ ⁠)⁩

-:"آقای دکتر فشار خون بیمار داره افت میکنه."

-:"آقای دکتر ضربان قلب ..."

-:"خون بیشتری بهش وصل کنید و شرایطش رو لحظه ای بهم بگید. 3 دقیقه دیگه تمومه."

-:"آقای دکتر ... اینطوری پیش بره شرایط بیمار وخیم میشه."

-:"گفتم 3 دقیقه."

و بعد از مکثی گفت:"بخیه."

پرستار سریع بخیه رو به دکتر داد و پس از انجام بخیه، دکتر صاف ایستاد و گفت:"تموم شد."

دکتر بیهوشی به علائمی که نشان از بهبود بیمار داشت نگاه کرد و گفت:"حالش بهتره."

پوزخندی زد و گفت:"گفتم که."

و بعد به کمک جراح نگاه کرد و گفت:"کارهای بخیه ش رو انجام میدی یا لازمه خودم اینجا باشم؟"

-:"انجام میدم آقای دکتر."

-:"پس من میرم. هر چیزی که شد، بهم خبر بدید. امشب بیمارستان شیفتم."

-:"چشم. خسته نباشید."

و به سمت درب خروجی اتاق عمل رفت. پس از خروج گان جراحی رو از درآورد و دستش رو شست و سمت اتاقش رفت. باید دوش میگرفت. دست راستش رو به گردنش گرفت و گردنش رو چند بار خم و راست کرد. 6 ساعت برای عمل، واقعا به مهره های گردنش داشت آسیب میزد. توی راهروی بیمارستان بود که با شنیدن صدای سرد و آشنایی، سمتش برگشت:"دکتر پارک؟"

با لبخند برگشت و گفت:"بله قربان؟"

بکهیون خندید و گفت:"عملت تازه تموم شده؟"

لی یول سرش رو تکون داد و گفت:"بله. دارم میرم اتاقم دوش بگیرم."

بکهیون سر تکون داد و کنار پسرش رفت و گفت:"شنیدم عمل خوبی بوده."

لی یول خندید و گفت:"دیگه چی شنیدی؟"

بکهیون با خنده گفت:"اینکه پسرم خیلی شبیه منه، همون روح سرد من توی بدن پسرم وجود داره، اینکه دستش فرزه و باهوشه، و کلی تعریف دیگه! میگم لی یول؟!"

لی یول متعجب به پدرش نگاه کرد و گفت:"بله؟"

-:"بریم تست DNA بدیم؟ فکر کنم واقعا پسر منی."

لی یول خندید و گفت:"من فکر میکردم مامان هانا اولین رابطه جنسیت بوده بابا."

بکهیون خندید و گفت:"پسره بی شرم!"

لی یول خندید و گفت:"و به هر حال، من فاکتورهای زیادی دارم که بچه بابامم. ولی خب، اینکه 20 سال چسبیده بودم بهت، بی تاثیر نیست."

Fathers' problems (Completed)Where stories live. Discover now