disaster

438 88 79
                                    

قسمت بیست و چهارم:فاجعه
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

هیچ ایده ای نداشت که این برگه میتونه از طرف چه کسی باشه و ممکنه چه کسی اونو تو روز روشن و در نبود جونگ کوک اونم از زیر در به داخل اتاق بندازه ، برای همین به سرعت در اتاق رو باز کرد تا ببینه میتونه اون ادم رو ببینه یا نه ولی با راهروی خالی مواجه شد و همین باعث ترسش شد.

ترسی که باعث شد به سرعت در اتاق رو ببنده و کاغذ بین دستاش رو باز کنه و متن کوتاه داخلشو بخونه.
متنی مبی بر ″امشب مثل هر شب بین بازو های خودمی تهیونگ″.

ترسیده نفسشو حبس کرد و نوشته داخل برگه رو چندبار متوالی خوند و بعد از اینکه مطمئن شد این دست خط دوهانه برگه رو بین دستاش مچاله کرد
الان که داستان فرق کرده بود و تهیونگ نسبت به احساسی که به جونگ کوک داشت دچار تردید شده بود نیاز به زمان بیشتری داشت تا به کاری که قرار بود علیه جونگ کوک انجام بده فکر کنه.
اصلا شاید اخرش پشیمون میشد و تصمیم به دوست داشتن جونگ کوک میگرفت!

ترسیده اب دهنش رو قورت داد و کاغذ رو داخل جیب شلوارش گذاشت و بعد از چند نفس عمیق به سرعت در اتاق رو باز کرد و از اتاق خارج شد
باید هرچه زودتر با جونگ کوک حرف میزد و اونو به نحوی متوجه اتفاقی که درحال رخ دادن بود میکرد

اگه دوهان قصد داشت امشب تهیونگ رو از این عمارت خارج کنه پس صد در صد دست به کار شده بود و ممکن بود جون جونگ کوک در خطر باشه
با این فکر که ممکنه خطر جدی جون اون مرد رو تهدید کنه تمام بدنش منجمد شده بود و به سختی خودشو به تلفن روی‌میز رسونده بود و با صدایی که میلرزید از خدمتکاری درخواست کرده بود تا شماره جونگ کوک رو براش بگیره.
خدمتکار که رنگ پریده پسر رو دیده بود اول جویای حالش شده بود ، همین باعث شد تهیونگ با عصبانیت دادی بزنه و به خدمتکار دستور بده تا زودتر شماره جونگ کوک رو براش بگیره

×من...من شماره ایشونو نمیدونم
+پس چجوری باهاش ارتباط میگیرید؟
×این...این تلفن فقط قابلیت تماس با تلفن اقای جئون رو داره برای همین...فقط با فشردن دکمه پنج شماره ایشون بطور خودکار گرفته میشه
+برو
×قربان مشکلی...
+گفتم برو

برای بار دوم سر اون دخترک ترسیده داد زد و باعث شد دختر به سرعت از تهیونگ فاصله بگیره و تهیونگ با دستایی که میلرزید شماره پنج رو فشار بده
+خواهش میکنم جواب بده...خواهش میکنم
بار اول تماسش ناموفق بود و جونگ کوک جوابی بهش نداده بود
+اون حالش خوبه من مطمئنم که خوبه
با این دلگرمی دادن به خودش دوباره کلید پنج رو فشرد و منتظر شنیدن صدای جونگ کوک داخل گوشش بود اما اینبار هم تنها بوق اشغال بود که  نصیبش شد

″اگه دیدی حالت بده و نیاز به دکتر داری حتما با کارلوس نه نه با خودم تماس بگیر ، سریع خودمو میرسونم″
+حالم بده...حالم بده جونگ کوک جواب بده خواهش میکنم
دوباره کلید پنج رو فشرد و چشماش رو به امید جواب دادن جونگ کوک بست و مدام حرف های صبحش رو توی سرش مرور کرد
″بچه پرو من اصلانم نگران نیستم من فقط نمیخوام بیوفتی رو دستم″
+لطفا جونگ کوک
″خداحافظ سیندرلا″
+نه نه خداحافظی نکن
_وقتی جواب نمیدم یعنی اینکه...
+جونگ کوک

AMYGDALA "Kookv"Where stories live. Discover now