xiii

2.6K 334 87
                                    

زین روی صندلی اشپزخونه نشسته بود و روی برگه ی خالی ای که پیدا کرده بود نقاشی میکشید . با مدادش خیلی اروم رح اولیه کتری رو سایه میزد ( کتری اولین چیزی بود که دیده بود ) و یه کاری میکرد که واقعی تر به نظر برسه وقتی داست سایه های پررنگ تر اطارفش میکشید.

وقتی که داشت نقاشیش رو ادامه میداد، موسقی هم داشت با صدای اروم پخش میشد. و باعث میشد فضا خیلی بیشتر به خودش ارامش بگیره. زین یه اهنگ اشنارو زمزمه کرد وقتی که داشت به طراحیش جزییات بیشتری اضافه میکرد.

میخواست بدونه لیام داره چی کار میکنه.

احتمالا روی میزش نشسته و از بس انگشتاش رو لای موهاش کرده اونها بهم ریخته ، به خاطر همه یاسترسی که تحمل میکنه و زنگ هایی که دریافت میکنه. کراواتش بازه و سه تا دکمه اول پیراهنش هم بسته نشده و روی گونه هاش هم یه خورده ته ریش وجو داره چون اون از دیروز صبح اصلاح نکرده . اون حتما جذاب به نظر میاد.

زین اخم کرد وقتی فهمید داره همچین فکر هایی درباره ی لیام میکنه.

البته ،اون همیشه خودش رو پیدا میکنه که داره به این فکر میکنه که لب های نرم و گوشتی و هات لیام روی لب های اون چه حسی داره. یا چه احساسی بهش دست میده وقتی لیام بغلش کنه و چیزهای خوبی تو گوشش زمزمه کنه . هرروز صبح از خواب بیدار بشه و توی ملافه های سفید تخت گم شده باشه.. اما همش همین بود ،زین به ذهنش اجازه نداد فراتر از این بره . چون اون نمیخواست عاشق کسی بشه که هیچ وقت قرار نیست به عشقش جواب بده. (زین فکر کنم تا الانم عاشق شدی!!!)

زین اه کشید و به طاحیش ادامه داد همراه با زمزمه کردن اون اهنگ اروم و پر از ارامش.

تا وقتی که یه ضربه به در زده شد و از سر جایی که نشسته بود پرید.

شاید اون لیامه، باخودش فکر کرد و به سمت در رفت . احتمالا کلیدهاشو فراموش کرده وقتی که امروز صبح خونه رو ترک کرده.

پس اون در روباز کرد و حتی از سوراخ در هم ندید تا مطمئن بشه که اون فرد لیامه و بعد لبخند روی لب هاش نمایان شد و خودشو اماده کرد برای دریافت بغل محکم لیام.

اگرچه خندش ناپدید شد وقتی که اون مرد رو جلوی در دید،درواقع اون لیام نبود.

عصبانیت شدیدی توی چشمهای اون مرد موج میزد و دست هاش رو محکم به هم مشت کرده بود. یه لبخند شیطانی گوشه ی لبش شکل گرفت و اون اروم پوزخند زد . ظاهر و حرکاتش باعث میشد کمر زین بلرزه . یه خاطره ی وحشتناک و مبهم تو ذهنش وجو داره که شامل چشمهای سرد مردی که جلوش وایساده میشه.

"بهت گفتم پیدا میکنم" دقیقا همون صدایی بود که دیشب تلفنی باهاش صحبت کرد ،تن صداش خش دار بود و این خیلی برای زین اشنا بود.

paint (ziam)(persian)Where stories live. Discover now