fifteen

2.6K 466 6
                                    


وقتى برگشتم توى اتاقم، فهميدم هرى رفته. با خودم گفتم شايد بعد از مدتى برگرده.

آهى كشيدم و خودم رو توى تخت انداختم. احساس كردم تنهام. اما بعد، وقتى به هرى فكر كردم، يه لبخند كوچيك روى لبهام نشست.

Sin | DrarryWhere stories live. Discover now