thirty-two

2.3K 415 8
                                    


يك ماه بعد

پدرم من و مامان رو ترك كرد، چون مامان ديگه نمى خواست بهش گوش كنه. تنها چيزى كه مى خواست اين بود كه من خوشحال باشم.

هرى ديگه توى زندگيم نبود، اما مشكلى با اين موضوع نداشتم و كم كم كنار اومدم.

ياد گرفتم بيشتر از قبل خودم رو بروزم بدم و هر وقت كه لازم بود، مى گفتم گى ام. چون اين يك بخشى از وجود من بود... چيزى كه واقعا بودم.

Sin | Drarryحيث تعيش القصص. اكتشف الآن