صبح زود بود و بين بازوهاى هرى، روى تخت دراز كشيده بودم.
خودم رو بيشتر بهش فشار دادم و آهى از سر رضايت كشيدم. حس مى كردم جام امنه.
پرسيد:
"دراكو، چه حسى دارى؟""خوشحال."
YOU ARE READING
Sin | Drarry
Fanfiction" تو كى هستى؟ " " هرى پاتر." جايى كه دراكو بايد با گرايشش كنار بياد، و جاى ترسيدن به كسى كه هست افتخار كنه. written by: @NoticeMePotter persian translation.
twenty-two
صبح زود بود و بين بازوهاى هرى، روى تخت دراز كشيده بودم.
خودم رو بيشتر بهش فشار دادم و آهى از سر رضايت كشيدم. حس مى كردم جام امنه.
پرسيد:
"دراكو، چه حسى دارى؟""خوشحال."