Part 20🌒

9.7K 1.2K 139
                                    

سوهو به کیونگ که با شور و شوق تند تند جلوی در عمارت قدم میزد نگاهی کرد و لبخند زد. کیونگ از صبح که سوهو بهش گفته بود بک امروز برمیگرده رسما روی پا بند نبود, اخرم نزدیک رسيدنشون که شد دست سوهو رو گرفت و کشوندش جلوی در تا اونجا منتظر باشن.

نتیجه اش این شد که الان سوهو و کیونگ با نیش باز منتظر بودن و چند قدم عقب تر هم کریس و کای با اخمای تو هم وایساده بودن. کریس علاقه ای به دیدن بک همراه سیلور نداشت و کای هم علاقه ای به ضایع شدن مجدد جلوی چان.

سوهو به ستون تکیه داد و دوباره نگاهش رو نگران چرخوند سمت کای. خدا کنه شر نشه! فقط داشت به همین فکر میکرد.

-فقط من این حس رو دارم یا انگار اون دوتا ماه عسل رفته بودن؟؟؟

کای با پوزخند گفت. اخمای کریس رفت تو هم و کیونگ برگشت با حرص نگاش کرد.

ظاهرا سوهو تنها کسی بود که فکر کرد حرف کای بامزه اس, چون تا حدی انگار واقعیت داشت. به شدت منتظر بود تا بک یا چان رو تخلیه اطلاعاتی کنه و دیگه ذره ای دل شکسته کریس براش اهمیت نداشت.

-خوب الان که چی اینجا به صف شدیم ؟؟

کریس زیرلب رسما واسه خودش گفت اما سوهو بهرحال شنید.

با اخم چرخید سمتش.

-کسی به جنابعالی نگفت بیای اینجا! میتونی تشریف ببری!

کریس لبخند سردی زد.

-بهت که گفته بودم ,هرجا تو بری منم میام!

سوهو دندوناش رو فشرد روی هم.

-من میخوام برم جهنم تو هم میای؟

-اره میام.

کریس خونسرد گفت.

سوهو هوفی کشید و روش رو برگردوند.

-واقعا حاضرم خودم یه دور شده برم جهنم تا از شرت راحت شم...

زیر لب زمزمه کرد.

کریس لبخند تلخی زد و بی حوصله تکیه داد به ستون.

دهن کای رسما باز مونده بود. سوهو و کریس چنان غرق بحث کردن بودن که یادشون رفته بود یه نفر دیگه هم چند قدمی اشون وایساده. پس اون کسی که سوهو رو اینجوری کرده بود، کریس بود.

وگرنه علت دیگه ای نداشت سوهو بخواد اینجوری با نفرت با یکی برخورد کنه.

دلش میخواست کاری کنه... هرکاری!

حتی یه مشت فسقلی تو صورت کریس الان براش کافی بود اما سوهو و تصمیماتش براش مهم تر از خالی کردن عقده خودش بود. پس در سکوت تکیه داد به ستون و با اخمایی که از قبلم بیشتر رفته بود تو هم خیره شد به کریس که زل زده بود به پشت سوهو.

چند لحظه که نگاش کرد حس کرد اگه بیشتر نگاهش رو ثابت نگه داره ممکنه واقعا کار دست کریس و خودش بده. نگاهش رو چرخوند و اخر سر هم مثل همیشه روی کیونگ متوقف شد که داشت با قدمای ذوق زده هی دور خودش میچرخید .عین یه پنگوئنی شده بود که مست باشه. نیشش از حالت کیونگ باز شد.

••🌘Silver and Silk🌒•• Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz