Part 44🌗

9K 1.4K 70
                                    

وقتی رسیدن اشپزخونه سوهو چنان محکم کیونگ رو بغل کرده بود که کیونگ داشت بنفش میشد.

بک با لبخند رفت سمتشون.

-دیدی چه صداش قشنگه؟

سوهو ذوق زده سر تکون داد.

کریس چند لحظه چان رو که جلوی در با یه اخم کوچیک بی حوصله وایساده بود نگاه کرد. الان فرصت مناسبی بود که باهاش حرف بزنه.

راه افتاد سمت در و نگاه نگران سوهو کشیده شد دنبالش.

چان چرخید سمتش.

-میشه حرف بزنیم؟

چان با تعجب نگاش کرد.

حرفی با هم نداشتن اما سری به نشونه مثبت تکون داد.

-اینجا نه...بریم اتاق کارت اگه میشه.

چان بدون حرفی از اشپزخونه زد بیرون و کریس هم دنبالش رفت. به بک چیزی راجب این قضیه نگفته بود. میدونست مخالفت میکنه و احتمالا تا مرز سکته پیش میره اما براش مهم نبود. همیشه کاراش رو با همین به اصطلاح کله خری پیش برده بود و قصد نداشت اینبارم تو روشش تغییری ایجاد کنه.

کریس در رو پشت سر خودش و چان بست.

چان نرفت پشت میزش و نشست روی یکی از مبلهای راحتی وسط اتاق. نمیخواست به کریس حس ریاست بده. شاید میخواست حرف خصوصی بزنه.

کریس هم نشست روبروش و چند لحظه سکوت بود.

-خوب؟

چان پرسید.

-یه چیزایی هست که تو نمیدونی...

کریس شروع کرد. چان پوزخند کوچیکی زد.

-اگه راجبه خودت و سوهو رو میگی باید بگم که همه میدونن...

-فقط اون نیست.

کریس به سردی گفت و چان کنجکاو شد.

-چی پس؟

کریس دستاش رو تو هم گره کرد.

-من دوست بکهیونم...

چان بی حوصله به عقب تکیه داد.

-بله خودم میدونم...اون فسقلی چپ و راست دوست جدید پیدا میکنه.

کریس نفس عمیقی کشید.

-دوست جدیدش نیستم...قدیمی ترین دوستشم.

چشمای چان گشاد شد و بلافاصله اخماش رفت تو هم.

-منظورت چیه؟

-تو...تو اکادمی ان اس اس دوست شدیم...

کریس اروم گفت. دهن چان نیمه باز مونده بود.

-یعنی تو...

-اره منم تو ان اس اس کار میکنم.

اتاق تو سکوت سردی فرو رفت.

••🌘Silver and Silk🌒•• Where stories live. Discover now