Part 63🌒

5.7K 1K 122
                                    

-جواب نمیده؟

سوهو برای بار هزارم پرسید و کیونگ به ارومی سر تکون داد.

-اون سری خودش گفت که تولد نمیخواد! نمیفهمم چه اصراری بود که زورکی براش بگیریم...

کای زیر لب غرغر کرد.

کیونگ با اخم نگاش کرد.

-تو چرا انقدر نسبت به بک عوضی شدی ؟ اون دوستمونه! از کی تا حالا دوست ها انقدر زود قید همدیگه رو میزنن!؟

کای هوفی کشید.

-من قیدش رو نزدم! فقط به نظرم اگه میخواد یه مدت فاصله بگیره باید به حال خودش بزاریمش...چند ماهه داره پس امون میزنه خوب لابد علتی داره!...اره ازش ناراحتم که هممون به هیچ جاش نیستیم...اما این مشکل منه...درسته نمیتونم جلوی دلخور شدنم رو بگیرم اما درکش هم میکنم...من تو رو دارم...سوهو هیونگ ،کریس رو داره اما اون کسی رو دیگه واسه خودش نداره! نمیتونیم ازش توقع منطقی بودن داشته باشیم...چون اخرش همه میرن سر خونه زندگی اشون...و اون تنها میمونه...خودتون رو بذارید جای اون...واقعیت اینه که همه ما داریم واسه رفع حس بد خودمون تلاش میکنیم...اره درسته میخوایم اونم خوشحال باشه...اما تک تک کارامون واسه اینه که اگه کاری نکنیم اخر شب عذاب وجدان میاد سراغمون، در واقع واسه اون کاری نمیکنیم!

کای با حرص حرف هاش رو تموم کرد و از جا بلند شد و چند لحظه بعد در اتاق خواب کوبیده شد به هم.

سکوت سردی سالن خونه رو گرفت.

-همیشه با این صداقت رو اعصابش گند میزنه به همه چی...

کیونگ با حرص زیر لب گفت.

سوهو لبخند تلخی زد.

-همین صداقت رو اعصابش یکی از علتایی بود که باعث شد عاشقش شی!

کیونگ هوفی کشید.

-تو رو خدا تو دیگه شروع به شرح حقایق نکن هیونگ...همینجوریش داداش گرامیت گند زده به حالم...

کریس اهی کشید.

-کاش خونه من تولد گرفته بودیم تا نتونه پا شه بره تو اتاق خواب! الان دو نفر قهر کردن...من که حوصله منت کشی ندارم...اون سری بک بهم پیام داده میگه چرا براش خرید میکنم ، در حالی که من اصلا همچین کاری نکردم اما جواب تماسام رو نمیده که بگم من نبودم...

سوهو چند بار پلک زد.

-پس کی بوده؟

کریس شونه ای بالا انداخت.

-من چه میدونم اخه...

-شاید کای بوده...اون همیشه محبت کردناش مخفیانه اس...

کیونگ زیر لب گفت.

-خوب چرا بهش پیام ندادی بگی؟

سوه پرسید.

••🌘Silver and Silk🌒•• Where stories live. Discover now