-10 sep

1.6K 161 24
                                    


"من دزدی های زیادی تو زندگیم کردم که تا اونجایی که یادمه فقط یکیش منجر به قتل یه احمق شد که وقتی داشتم برات تعریف میکردم، سر تکون میدادی و با اون چشمای یاقوتی رنگت نگام میکردی و میگفتی: «چه جذاب تعریفش میکنی!»
و منم میگفتم: «تو کلاً همه چیو جذاب میبینی.»
و اولین بار اونجا بود که شیرین ترین خنده ی دنیا رو شنیدم ولی اون لحظه روحمم خبر نداشت که قشنگترین صدای خنده رو دارم میشنوم. تو از همون اولش هم متفاوت بودی یا بهتره بگم ما از همون اولش متفاوت بودیم؛ نه متفاوت مثل قصه های مزخرف و کسل کننده فقیر و پولدار. تو رسماً یه استریپر کلاب بودی و من هم خلافکاری که تازه کلی پول از بانک دزدیده بود.
با اینکه آشنایی ما بهترین نوعش نبود اما از نظر من، قشنگترینش بود.
من که با دوکیسه پر از پول درحال دوییدن بودم و جونم داشت درمیومد و نفس هام به شماره افتاده بود تا اینکه با در  پشتی یه خونه روبه رو شدم که وقتی واردش شدم، فهمیدم خونه نیست؛ یه کلاب فوق العاده خصوصی و خفنه!
خیلی اتفاقی اولین اتاقی که واردش شدم، اتاق تو بود. اونجا بود که تو درحالی که روی مبل، با اون لباسای چرمی مشکی لعنتی لم داده بودی، گفتی: «با یه بلوجاب چطوری؟»
دقیقا اونجا بود که دیدمت، که باهات چشم تو چشم شدم و تا اومدم حرفهات رو تجزیه و تحلیل کنم، صدای آژیر و هلی کوپتر به گوشم رسید و وقتی برای فکر کردن نداشتم. یه کیسه رو همونجا جا گذاشتم و یه کیسه رو دستم گرفتم و تا خواستم از پنجره در برم بازوی من رو محکم گرفتی. کاش جای رد انگشتات رو روی بازوم تتو میکردم.
گفتی: اگه منو نبری با خودت، لوت میدم. تازه موتورم دارم، چشم آبی!
ای کاش همون موقع فدای اون چشم آبی گفتنت، فدای اون پرروییت میشدم. حیف که نمیدونستم تو چه موجودی هستی.
فقط چشم هامو برات چرخوندم و دستت رو گرفتم و پایین پریدیم. توی چمنا افتادیم و بعد از بلند شدن، سریع سوار موتورت شدیم.
هیچوقت تا به حال چیز با ارزشی مثل تورو ندزدیده بودم، از همون اولش هم برام تازگی داشتی."

_____________________________________

هی،
امیدوارم دوسش داشته باشین❤
Like always: لیلیآن

A Sinner's Diaries { L.s }Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon