" برای اولین بار؛ یکی از "ای کاش" هام به حقیقت پیوست اما خب، هرچیزی که دستور قبول بکنه مثل یک معامله؛ تاوانش رو هم میگیره دیگه؟ من کابوس تورو دوباره دیدم و فرقش با کابوسِ قبلی این بود که اتفاقات برعکس رخ میدادن. تو خودکشی کردی، بهت تجاوز شد، گریه کردی و یکی دلتو شکوند و هنوزم دارم تویِ صندلیه عقب ماشینم، میلرزم. این اتفاقات به سادگی چیزی نیستن که من مینویسم. دیدنِ اونها، هرچند که خواب بود، وحشتناک و پر از درد و زهر بود. زهری که آلودس به زجرایی که تو کشیدی و برایِ من، کشنده ترین زهرِ توی دنیاست.
میخوام حرفی که دیروز گفتم رو پس بگیرم.
هرخوابی که تو، توی اون حضور داری واقعی نیست.
و منم هرحرفی که میزنم درست نیست پس نباید به این حرفِ مزخرفم توجهی کنی چون خودتم میدونی امکان نداره تا زمانی که من کنارت باشم؛ چنین بلاهایی سرت بیاد. پیدات میکنم و دورِت حفاظی از هرچیزی که دوست داشته باشی میسازم.
حفاظی از قلاده ها، حفاظی از ادمایی که کشتمشون (چون گفتی قتل کارِ جذابیه)، حفاظی از گل ها؛ حفاظی از شیشه یا بلور یا حفاظی از خودم البته اگه تو بخوای.
همه چیز به خواستن و اراده ی تو بستگی داره. نمیخوای که من پیدات کنم؟ این تنها چیزیه که به تو بستگی نداره و این منم که پیدات میکنم و این بازی رو تمومش میکنم فرفری! البته تویِ این بازی، چه احساساتی که درست شد و چه احساساتی که از بین نرفت. بازیها خیلی زود سرگرم کننده میشن و بازیای که ما داریم میکنیم ماجراجویانهس. تو ماجراجویی رو خیلی دوست داری، مگه نه؟!"_____________________________________
این پارت کم بود میدونم.
به جای اینکه بره دنبالش بگرده داره تو صندلیه عقب ماشینش بندری میزنه !!
عاشقا احمقن همشون دیگه، عاشق با منطق که نداریم .
به هرحال، این بوک کوچیک اما با ارزش برای خودم؛ بالاخره داره تموم میشه . . .
نفسی؟ حرفی؟
Like always: لیلیآن
YOU ARE READING
A Sinner's Diaries { L.s }
Short Story[Completed] 'هیچوقت تا به حال چیز با ارزشی مثل تورو ندزدیده بودم، ازهمون اولش هم برام تازگی داشتی.' - Short story