" تو خیلی بهم کمک میکنی، حتی اگه خودت هم ندونی؛ هر روز داری منو نجات میدی .عشقی از خودت تویِ من ساختی؛ اونقدر قویه که اثر هر بدی و نا امیدی و البته کابوس رو دور میکنه . دوباره کابوس دیدم اما این حتی کابوس تویِ خواب هم نبود. یک چیزی تو مایه هایِ کابوس تو بیداری، اگه بفهمی چی میگم. طبق عادتِ روزانم، خاطراتِ کوتاه و با ارزشمون رو جزء به جزء توی ذهنم مرور میکردم که یکدفعه بعد از آخرین جملهای که به من گفتی؛ با ناراحتی زمزمه کردی :
" من واقعاً متاسفم، لویی اما تو نباید اعتماد میکردی ."
و بعد احساس کردم که دیگه نمیتونم نفس بکشم و سریع از ماشینم بیرون رفتم و نفسهای عمیقی کشیدم. حسِ خیلی عجیبی داشتم. حس میکردم بعد از اون زمزمهی تو هم، میدونستم چی میشه؛ اما نمیخواستم. حق بده بهم که نخواستم اون توَهُمات مزخرف رو بیشتر از این ادامه بدم که باعث بشه خفه بشم و دیگه نتونم دنبالت بگردمو ببینمت، شیرینِ من! نگران نباش، من هیچوقت از پیدا کردنت دست نمیکشم. بهت اینو گفته بودم. امروزم مثل همیشه دنبالت گشتم ولی خب با چندتا مانع کوچیک مواجه شدم که مجبور شدم زود از جستوجو کردنم، دست بکشم. فکر میکردم همکاری که دیدمش، راست میگفت اما نه؛ دزدی که دروغگو باشه مثل سنگ آهن میمونه .اون مانع هایِ همیشگیِ رومخی به نام پلیس ها؛ که مثلاً دارن وظیفهشونو انجام میدن و برای شهر اهمیت قائلن، هنوز دنبامن. اونا برای شهر اهمیت قائلن چون پول میگیرن و منم دزدی میکردم چون پول میگرفتم. واقعاً هیچ تفاوتی بینِ ما وجود نداره ولی مردم کورن! منم کور بودم . شاید هنوزم کورم که تورو پیدا نمیکنم؟ نمیدونم، تنها چیزی که میدونم اینه که تو هرروز داری منو بیشتر سمتِ خودت میکشونی و هر روز داری مجنون و دیوونه ترم میکنی از چیزی که هستم. این همیشه کمکم میکنه تا عطرِ شیرینت رو بو بکشم و دنبالت بگردم حتی تو اعماقِ دریا!"___________________________________
این قسمت با چیزهای خیلی عجیبی مواجه شدید میدونم ولی گیج نمیشید.
به زودی هریو پیدا میکنه و میکنید........
نفس؟ انتقاد؟ کامنت؟
Like always: لیلیآن
YOU ARE READING
A Sinner's Diaries { L.s }
Short Story[Completed] 'هیچوقت تا به حال چیز با ارزشی مثل تورو ندزدیده بودم، ازهمون اولش هم برام تازگی داشتی.' - Short story