" تو مثلِ یه خوابی ولی این خیلی خوبه که خوابی که مثل گل سرخ لطیف و خوشبو باشه طوری که بتونی بوش رو هم توی خواب حس کنی و مثل ابر و باد؛ پر از تازگی و تنفس باشه؛ باشی.
نه، خوابتو ندیدم ولی ای کاش که خوابِ تورو به جایِ اون خواب مسخره رو راجبِ خودم میدیدم . به هرحال، هریِ با ارزش تر از شیشهی الماس؛ من امروز هم دنبالت گشتم و نبودی . بعضی اوقات یه حس خیلی بدی به سراغم میاد که میگه تو قرار نیست هیچوقت پیدا بشی و یا وقتی که پیدا بشی؛ من دیگه نیستم که از پیدا شدنت خوشحال باشم !
اما یه چیزی تو مایه های ضرب المثل، بین ما دزدها میگه:
" اگه یاقوتی رو میخوای؛ باید به اندازهی دزدیدنِ الماس براش تلاش کنی."
تو که از الماس هم بهتری، باید به اندازهی دزدیدن کلِ الماسای جهان برات تلاش کنم و این یعنی ناامیدی بی ناامیدی ! من تورو میخوامت؛ بیش از حدِ لیاقتم هم میخوامت اما میتونم برات خوب باشم فقط اگه تورو پیدا کنم. هروقت به لحظهی پیدا شدنت فکر میکنم، آدرنالین توی خونم بیشتر از تعداد فرفری های موهات، بالا میره و حس میکنم قلبمو درجا بالا بیارم! مثلِ دزدی کردنم؛ احساسات زیاد جذابی ندارم، میدونم اما این کاملاً صادقانس. چیزی که حدس میزنم دوسش داشته باشی. صادق بودن و یکدست بودن رو؛ از همون اول میشد تویِ لحن صدات فهمید اما الان که بهش فکر میکنم؛ تو خودِ صداقت بودی و من اینقدر کور بودم که اینو ندیده بودم. شاید الانم که دارم دنبالت میگردم، کورم و فقط؛ تظاهر به بینایی میکنم! هیچ چیز از یه تشنهای که از دیدنِ سراب خسته نمیشه، بعید نیست، دوست داشتنیِ من ."__________________________________
اینجا که از اون جمله عایی که تو پارت قبل گفتم؛ خیلی زیاده اما خب،
نمیگم مزش نپره ..!
و اینکه چقدر مزخرفه روی یه جمله ای بیست دقیقه فکر کنی و درآخر معمولی بنویسیش و خط بعد رو همینجوری بنویسی و پشمات از اینکه چه نوشتی بریزه ؛ این رسماً برخلافِ هرچی عدله !
کامنت؟ ووت؟ نفس؟
Like always: لیلیآن
YOU ARE READING
A Sinner's Diaries { L.s }
Short Story[Completed] 'هیچوقت تا به حال چیز با ارزشی مثل تورو ندزدیده بودم، ازهمون اولش هم برام تازگی داشتی.' - Short story