شیش | رئیس

2.7K 386 120
                                    

چند روز بعد

"وایسا یه ربع دیگه تموم میشه"

هوبی در حالی که لبشو می جوید سعی کرد رو سریال پنج شنبه شبش تمرکز کنه
تا چند دقیقه دیگه معلوم می شد بابای واقعی دختر نقش اصلی کیه
یونگی از پشت بغلش کرده بود
بوسه های ریز روی گردنش می داشت و هر از چند گاهی زبونشو زیر گوشش می کشید

"نکن یونگی..."

یونگی بوسه هاشو خیس تر و داغ تر کرد.پوست هوبی رو می مکید و کمرشو نوازش می‌کرد
اون علاقه ای به سریال نداشت و ترجیح می داد وقتشو یه جور دیگه پر کنه

"بزار فیلممو..."

با گاز ریزی که یونگی از گردنش گرفت و دستاش که به زیر لباسش راه پیدا کرده بودن سست شد
حتی اگه خودشم نمی خواست بدنش دیگه اجازه نمی داد

"لعنت بهت"

یونگی به پشت رو مبل خوابوندش.شکمشو نوازش می کرد و به لب هاش حمله ور شد
هوبی در حالی که برای نفس کشیدن تقلا می‌کرد تونست تلوزیونو خاموش کنه و سر یونگی رو به سمت گردنش هل داد که موجب ایجاد کیس مارک های ریزی شد

یونگی آروم ازش فاصله گرفت و مشغول بوسیدن فکش شد

"این روزا...اذیت...شدی..."

و به سمت لاله گوشش رفت

"بزار برات جبران کنم"

با حس زبون گرم و خیسش هوبی ناله کرد و گذاشت بدنش تحریک بشه
سر یونگی به سمت خودش کشید تا ببوستش

"خیلی اذیت شدم...مطمئن شو به خوبی جبرانش کنی"

یونگی لبخندی زد و دوباره لبای هوبی رو به بازی گرفت
برای خودشم عجیب بود که چجوری بعد این همه سال به اندازه بار اول برای بوسیدنش اشتیاق داره...
هوبی دستشو از زیر تیشرت یونگی رد کرد و مشغول فشار دادن پهلوهاش شد
با حرکت زبون گرم تو دهنش پیچش عجیبی رو توی بدنش احساس کرد و آهشو تو گلوش خفه کرد
حس آشنا ناشی از تحریک های یونگی شاید برای بار هزارم داشت تو وجودش می پیچید و نمی تونست صبر کنه
با جدا شدن ناگهانی و قطع اون حس ناله اعتراضش بلند شد

"چرا وایس..."

احساس کرد یه چیز گرمی روی مچ پاش وول می خوره و با تعجب به یونگی نگاه کرد که ازش فاصله گرفته بود و از ترس حتی جرعت نمی کرد برگرده
هوبی سرشو کج کرد تا ته مبلو خوب ببینه

"هی ارا...اینجا چی کار می کنی..."

آب دهنشو قورت داد و با دست پاچگی لبخند مصنوعی ای زد یونگی رو هل داد تا از روش پاشه
شاید ارا هنوز خیلی کوچیک بود ولی قطعا هر دوشون ترجیح نمی دادن تو اون شرایط دیده بشن

Little OneWhere stories live. Discover now