چهارده | دلتنگی ( بخش اول )

1.8K 303 160
                                    

~ دوست داشتین اول آهنگو پلی کنین بعد بخونین~




"شما صلاحیت نگهداری از بچه رو ندارید"

"شرایط شما از اول هم مورد تایید نبوده"

"در جایگاهی نیستید که اعتراض کنید"

صدای اون مرد شاید برای بار صدم توی مغزش پلی شد

"من مثل یه احمق تمام مدت فکر می کردم دوست داری بچه داشته باشی در حالی که همش یه بهونه بود که زندگی منو بهم بریزی"

"با آوردنش سرم شیره مالیدی"

و حرفایی که خودش توی اون دعوا زده بود برای بار هزارم

"یونگی جلوشونو بگیر...دارن بچمونو می برن یه کاری بکن...خواهش می کنم..."

و گریه های هوبی حتی بیشتر...

یونگی بطری ودکا رو از توی دهنش در آورد و به خالی بودنش نگاه کرد
درست مثه خودش بود
چشمای دردناکشو بست و دوباره آهنگیو که چند دقیقه پیش ساختنشو تموم کرده بود گوش داد
مطمئن بود هیچ آهنگی غمگین تر از این تو کل سال های کاریش نساخته...

پروندشون توی پرورشگاه باز شد
کسی که از اول بهش رشوه داده بودن از اونجا رفته بود و قانونا نمی تونستن ارا رو پیش خودشون نگه دارن
اونا با کلی مدرک ثابت کردن نگه داشتنش تا اینجا هم یه اشتباه بوده
برای یه زوج گی حتی بدون گواهی ازدواج از یه کشور دیگه...

اعتراض اونا در صورتی قابل قبول بود که بچه حداقل شیش ماه پیششون زندگی کرده باشه ولی برای ارا...به زور چهار ماه می شد
بهشون گفتن حداقل باید دو هفته صبر کنن قبل ازینکه عملی انجام بدن

شاید فقط لازم بود یونگی یه وکیل بگیره تا قضیه رو درست کنه
ولی حالا که وقت عصبانی شدن بود مثل بچه ها خودشو قایم کرد
یونگی آدم دردسر سازی بود
شک داشت اگه ارا برگرده دوباره به خاطر تصمیم های عجولانه پدرش اذیت نشه
حتی روزای اول هم به اون کوچولو سخت گرفته بود

Little OneWhere stories live. Discover now