یازده | آرامش

2K 352 238
                                    

مدتی بعد

" فردا چی اینکیاگو؟"

هوبی از جین پرسید در حالی که به سختی دنبال یه جای خالی تو برنامه پسرا بود
تعویق کامبک برنامشونو فشرده کرده بود حداقلش این بود که این هفته پروموشن ها تموم می شد
تقریبا یه ماهی بود که فقط در حال تمرین یا پیش استایلیست ها دیده بودشون
بی تی اس مشهور تر از قبل شده بود و این به هوبی اجازه می‌داد تا بی نهایت برای موفقیت های اونا خیال پردازی کنه

یونگی با خستگی به حرفاشون گوش می داد
چند روز بود که درست نخوابیده بود و سرش درد می کرد
اولین تور جهانی پسرا چند ماه دیگه پیش رو بود و این حجم از استرس یونگی رو می لرزوند
تعداد کارکنای اصلی کمپانی به صد نفر هم نمی رسید
کمی پاشو بیشتر روی پدال گاز فشار داد تا سریعتر خونه برسن

"باشه می ذارمش یه وقت دیگه"

هوبی آهی کشید و برگشت
به ارا نگاه کرد که از صبح تا حالا پیش مامانش بود
چاره ای نداشت یه وقتایی باید کمتر همو می دیدن

ارا با هیجان به بیرون پنجره خیره شده بود و با خودش حرف می زد
موهاش کمی بلند شده بود و با گیره صورتی کوچیکی کنار گوشش جمع کرده بود
قدش بلند تر شده بود ولی لپاش هنوز گرد بودن
چند روز دیگه باید برای زدن واکسن یه سالگیش آماده می شد

"بزاریم یکم استراحت کنن بعدا"

یونگی چشمای خوابالودشو مالوند و خمیازه کشید
هوبی که دست کمی از خودش نداشت به پشتی صندلی تکیه داد
موهاشو که روی صورتش حلقه خورده بودن کنار زد و پیشونیشو خاروند

"یونگی به..."

با احساس اکو شدن صداش متوقف شد
فکر‌کرد اشتباه کرده و ادامه داد

"نظرت..."

دوباره همون صدا...
این دفعه یونگی هم فهمیده بود
ماشین پشت چراغ قرمز ایستاد و هوبی سمت ارا برگشت
دختر با زبونش بازی می کرد و بیخیال به درختای کنار خیابون خیره شده بود

"ارا؟"

برگشت و به چشمای نا مطمئن دو مرد نگاه کرد

"چیزی گفتی ؟"

در جواب فقط لبشو مکید
هوبی آه کشید

"فک کنم اشتباه شنیدم"

"گونگی"

ارا با خوشحالی گفت و قبل ازینکه بخواد دوباره بازی کنه با دیدن قیافه اون دو تا و چشاشون که از هیجان برق می زد بهشون نگاه کرد
نمیدونست چی باعث این رفتارشون شده
هوبی از تعجب جیغ خفه ای کشید و دستشو روی دهنش گذاشت

Little OneDove le storie prendono vita. Scoprilo ora