part 4

4.9K 553 60
                                    

تمام حواسم رو جمع کردم که حرکات رو درست و قشنگ انجام بدم. با دقت به آهنگ که با صدای بلندی پخش میشد گوش می کردم و بدنم رو با ریتم هماهنگ می کردم. به نقاط نامعلومی روی زمین و در و دیوار نگاه می کردم و سعی می کردم به جیمین نگاه نکنم تا حواسم پرت نشه. یه آهنگ ۳ دقیقه ای به اندازه ۳ سال طول کشید و بالاخره تموم شد.بی حرکت ایستاده بودم و داشتم نفس نفس می زدم.به جیمین نگاه کردم ، صورتش متعجب بود. فکر کنم توقع همچین چیزی رو از من نداشت.لبخند نا محسوسی زدم، سریع خودشو جمع و جور کرد و به همون حالت بی تفاوت و جدیش برگشت و گفت : آهنگ بعدی رو پلی کنم؟
+ صبر کن حداقل یه قلپ آب بخورم!
اینو گفتم و به سمت پارچ آب و لیوانی که روی میز بود رفتم.از آب پارچ که خیلی خنک به نظر میرسد توی لیوان ریختم و سر کشیدم. خیلی تشنه بودم.
- هی! داری چی کار میکنی؟ به اجازه کی از اون لیوان آب میخوری ؟ اون لیوان من بود!
بهش نگاه بی تفاوتی انداختم و دوباره تو لیوان یکم آب ریختم و خوردم. نگاهش حرصی تر شد.لیوان رو روی میز گذاشتم و گفتم : ببخشید کوچولو . نمیدونستم انقدر رو لیوانت حساسی.
- لیوان یه وسیله شخصیه.
با لحن مسخره ای گفتم : آخی مثل اینکه بدجوری تو دوران دبستانت گیر کردی.
دندون هاش رو روی هم فشار داد. بدون اینکه چیزی بگه دکمه ای رو زد و آهنگ پلی شد.
+ هی چیکار میکنی ؟ من آماده نبودم.
با پوزخند گفت : فکر کنم داری امتیاز آهنگ دوم رو از دست میدیا.
کلافه سعی کردم بفهمم الان باید کدوم حرکت رو برم.شروع کردم به رقصیدن ، اولش یکم هول بودم ولی بعد دوباره به آهنگ و رقص مسلط شدم و با نهایت دقت بهترین رقصی که می تونستم رو انجام دادم. این بار استرس کمتری داشتم و حتی چند بار به جیمین که محو تماشای رقصیدن من شده بود نگاه کردم. وقتی خود واقعیش بود و تظاهر به بداخلاقی یا بی تفاوتی نمی کرد خیلی بامزه میشد.مثل الان که شبیه بچه ای شده بود که داره برنامه کودک مورد علاقشو با اشتیاق تماشا میکنه. ناخودآگاه لبخندی زدم و با انرژی بیشتری که از نگاه مشتاق جیمین دریافت کرده بودم به رقصم ادامه دادم.آهنگ تموم شد و منم از حرکت ایستادم. بعد از اینکه نفسم سر جاش اومد رفتم و رو به روی جیمین ایستادم. داشت چیزی روی کاغذ می نوشت.با کنجکاوی سعی کردم به طور نامحسوسی روی کاغذ سرک بکشم تا ببینم داره چی می نویسه ولی سریع کاغذ رو پشت و رو کرد و زل زد تو چشمای من که گردنم مثل زرافه دراز شده بود و تقریبا نزدیک صورتش بود.سریع خودمو عقب کشیدم و صاف ایستادم.
+ خوب... قبول شدم یا نه؟
لبخند صدا داری زد و گفت : قطعا قرار نیست الان بهت بگم. درضمن تو هنوز از سخت ترین مرحله عبور نکردی.
+ هان؟
سخت ترین مرحله دیگه چیه ؟ مگه فقط نباید دوتا رقص به دلخواه خودم انجام می دادم ؟
- باید با یکی از آهنگ های ما یعنی بی تی اس که خودم هم انتخابش میکنم برقصی.
+ چی؟ ولی این توی اعلامیه نوشته نشده بود.
- چرا. نوشته شده بود.
+ نخیرم من اون اعلامیه رو ده بار خوندم و مطمئنم همچین چیزی توش نوشته نشده بود، میتونی همین الان بهم نشونش بدی ؟
- نوشته شده بود یا نه الان کسی که داره از تو تست می گیره منم و من تعیین می کنم آزمونت قراره چه جوری پیش بره.
+ بفرما. پس تو فقط به خاطر لجبازیت با من داری اینکارو میکنی ؛ این اصلا عادلانه نیست من هیچ وقت به آهنگ های شما گوش نمیدم و تا حالا رقص یه دونشون رو هم ندیدم چه برسه به اینکه الان بخوام باهاش برقصم.
اصلا به حرف هام گوش نمی داد و داشت تو گوشیش دنبال چیزی می گشت. زیرلب گفت: آهان، پیداش کردم.
اومد کنارم و گوشی رو جلوم نگه داشت. ویدئویی رو پلی کرد. باورم نمیشه.این همون آهنگی بود که هر روز صبح تو تلویزیون پخش میشد و من هم از اونجایی که خیلی باهاش حال میکردم باهاش همراهی می کردم و می رقصیدم! من حتی نمیدونستم اونا بی تی اسن. وای خدا عجب شانسی آورده بودم ، نمیگم روی اون آهنگ تمرین کرده بودم و رقصش رو کاملا بلد بودم ولی باز هم از هیچی بهتر بود. وقتی ویدیو تموم شد گوشی رو داد دستم و گفت : یه بار فرصت داری با دقت ببینیش و تا اونجایی که میتونی حرکاتش رو به خاطر بسپاری. بعد من آهنگ رو پلی میکنم و باید هر چی یادت مونده بری.
سرمو تکون دادم و ویدیو رو پلی کردم . سعی کردم تمام حواسمو جمع کنم و روی دیدن اون فیلم و حفظ حرکاتش بذارم.

Love accident Where stories live. Discover now