part 11

4K 405 24
                                    

فردا صبح باید زود پا می شدم برای همین هم خیلی زود به تخت خواب رفته بودم ولی خواب با من قهر کرده بود. حدودا یه ساعت از این پهلو به اون پهلو می شدم ولی حتی خوابم هم نمیومد. دلم میخواست زودتر فردا شه و خیلی واسه اولین روز تمرین هیجان داشتم و همین هیجان اجازه نمیداد بخوابم و البته چیز دیگه ای که ذهنم رو مشغول کرده بود و بهش اجازه نمیداد که بخوابه ، فکر جیمین بود. مدام لحظاتی که هم رو بغل کرده بودیم برام تداعی میشد و حس خوبی رو به دنبال داشت. شاید عجیب به نظر برسه ولی من با اینکه تقریبا بیست سالمه تا به حال دوست پسر نداشتم و هیچوقت با یه پسر خیلی احساس صمیمیت نکردم و وقت گذروندن امروزم با جیمین جدیدی و جذابیت خودش رو داشت. با اینکه دیشب احساس کردم ازش متنفرم ولی الان حس بهتری نسبت بهش دارم و حتی شاید بتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم!
یک بار دیگه صحنه ای که جیمین منو بوسید اومد جلوی چشمام و از خجالت سرمو تو بالش فرو کردم.جیمین گفته بود نمیدونه چرا یهو اون کارو کرده.یه صدایی تو ذهنم گفت اگه منو دوست داشته باشه چی؟
سرمو تکون دادم و به خودم گفتم این چرت و پرتا چیه که میگی و سعی کردم ذهنم رو خالی کنم تا بخوابم. با اینکه برای فردا ، تو اون کمپانی هیچکس رو نمی شناختم و دوستی نداشتم ، شناختن یه نفر کافی بود تا استرسم جای خودش رو به هیجان بده.هیجانی برای دیدار دوباره...
دینگ دینگ ، دینگ دینگ . با کلافگی صدای ساعت موبایل رو خفه کردم. به سختی چشمام رو باز کردم و روی تخت نشستم. خمیازه ای طولانی کشیدم و فقط سعی کردم چشمامو باز نگه دارم. با تمام وجود دلم میخواست دراز بکشم و به خوابیدن ادامه بدم ، حق هم داشتم چون دیشب خیلی دیر خوابم برده بود. اما بعد از چند دقیقه که مغزم کاملا بیدار شد ، به یاد آوردن اینکه امروز چه روزیه ، خواب رو از سرم و من رو از جام پروند.
سریع صورتم رو شستم و مسواک زدم ، موهام رو شونه کردم و نهایت تلاشمو کردم که با یه دم اسبی مرتب و مرتفع جمعشون کنم ، یه شلوار و هودی مشکی راحت که با هم ست بودن و خیلی دوستشون داشتم پوشیدم و در نهایت رژ کمرنگی به لب ها و گونه هام زدم که از رنگ پریدگیم کم بشه و یکم هم عطر به گردنم زدم. بعد از پوشیدن کتونی های سیاهم از در خونه خارج شدم و از اونجایی که هنوز هم به اندازه کافی وقت داشتم ، بیخیال تاکسی گرفتن شدم و به پیاده روی اکتفا کردم.
از خونم تا کمپانی حدود یه ربع پیاده روی داشت پس تصمیم گرفتم یکم آهنگ گوش کنم. گوشیم رو تو جیب هودیم گذاشتم و هندزفری متصل بهش رو تو گوشام. پیاده روی تو هوای خنک صبح همراه با آهنگ های مورد علاقم که به ترتیب تو گوشم پخش می شدن و بهم انرژی میدادن به مقصد کمپانی بیگ هیت برای رقص ، برای من یک رویا محسوب می شد!
همینطور که سرم رو به آرومی با ریتم آهنگ تکون می دادم و زیر لب با خواننده همخونی می کردم به کمپانی نزدیک شدم. وقتی نزدیک تر شدم ، متوجه شدم پسری که دیروز فهمیدم اسمش تهیونگه ، با یه لبخند گنده بهم زل زده. هول شدم و هندزفری رو از گوشم بیرون کشیدم و سلام کردم. اون هم در حالی که هنوز لبخند به لب داشت با تکون دادن سرش ، جواب سلامم رو داد. گوشیم رو از جیبم بیرون آوردم و آهنگ رو قطع کردم و نگاهی هم به مسیج هام انداختم تا ببینم پیام جدیدی برام اومده یا نه. بعد از اینکه فهمیدم طبق معمول هیچ کس به من پیامی نداده گوشی رو دوباره تو جیبم انداختم و سرمو بالا آوردم و متوجه شدم تهیونگ هنوز داخل نرفته و جلوی در منتظر من وایساده. چشم تو چشم شدیم و باز هم بهم لبخند زد من هم با لبخندی جوابش رو دادم و بعد اشاره کرد که بریم تو. باهم وارد شدیم و به سمت آسانسور حرکت کردیم. راستش یکم خجالت زده شده بودم چون من فکر می کردم کسی به جز خودم اونجا نیست و خیلی راحت داشتم میخوندم و می رقصیدم و با دیدن تهیونگ خیلی شوکه شدم ولی از طرفی هم از رفتار تهیونگ خوشم اومد ، لبخندش خیلی دوستانه بود و حس می کردم میتونم باهاش راحت باشم. سوار آسانسور شدیم و تهیونگ دکمه طبقه دوم رو فشار داد. رو به من گفت : سالن رقص تو طبقه دومه.
سرمو تکون دادم. در آسانسور باز شد و تهیونگ قبل از من بیرون رفت و اشاره کرد که دنبالش برم. به دور و برم نگاهی انداختم . درست مثل یک باشگاه ورزشی بود ، پر از وسایل ورزشی. آهنگ تند و باحالی با صدای آروم در حال پخش بود و چند نفر داشتن ورزش می کردن. ناخودآگاه لبخندی زدم. چقدر اونجا جای باحالی بود! بالاخره به یه سالن رسیدیم که درش بسته بود. تهیونگ درو باز کرد و با دستش بهم اشاره کرد که من اول برم داخل. لبخندی زدم و وارد شدم. وارد یه سالن نسبتا بزرگ که یه آینه پهن روی دیوارش بود و دوتا باند بزرگ و وسایل فیلم برداری گوشش بودن. با خودم گفتم لابد اینجا هم سالن تمرین رقص بی تی اسه و هم سالن فیلم برداریشون. انقدر حواسم پرت فضای سالن بود که اصلا متوجه آدم های توش نشدم. بر اساس چیزی که می دیدم ، من و تهیونگ آخرین نفراتی بودیم که رسیده بودیم. همه جمع شده بودن تو گوشه ای از سالن و حسابی گرم صحبت بودن طوری که فکر کنم حتی متوجه ورود ما به سالن نشدن البته تا قبل از وقتی که تهیونگ بلند اعلام حضور کرد و گفت : سلاااام ، احیانا دو نفر کم ندارین؟
همه خندیدن و یکی از پسرا که طبق معرفی دیروز فکر کنم اسمش جی هوپ بود گفت : چرا . اصلا مگه بدون تو میشه؟ 
و دستشو دور گردن تهیونگ انداخت. منم جلو رفتم و آروم سلام دادم. بقیه هم جوابمو دادن . نگاهی به همه انداختم و با دیدن تیپ هاشون چشمام چهار تا شد. همه پسرا مثل من یه تیپ ساده و راحت و اسپورت زده بودن ولی دخترا...  به معنای واقعی کلمه انگار اومده بودن مهمونی !!
یکیشون که یه تاپ و دامن کوتاه پوشیده بود و هزار تا چیز هم از جمله گردنبند و دستبند به خودش آویزون کرده بود یکی دیگشون هم یه سرهمی خیلی شیک و رسمی پوشیده بود و یه خروار هم آرایش کرده بود. اون یکی هم یه پیراهن بلند و خوشگل پوشیده بود و موهاش رو جوری خفن بافته بود که اطمینان پیدا کردم رفته آرایشگاه! اینا چرا اینجوری بودن ؟ مگه قرار نبود فقط تمرین کنیم پس این همه زرق و برق دیگه واسه چیه.
با صدای مردی که اولین بار بود می دیدمش و طبق گفته های بنگ شی هیوک ، آقای لی ، استاد رقصمون بود دست از زل زدن به تیپ دخترا برداشتم. گفت : خوب ، سلام به همگی . برای کسایی که من رو نمی شناسن باید بگم که لی میونگ هستم ، طراح و استاد رقص بیگ هیت و الان اینجام که بهتون رقص آهنگ اصلی آلبوم جدید رو که از قبل طراحی شده یاد بدم. خوب... اولین چیزی که باید بدونین اینه که این رقص سه بخش داره : بخش گروهی و بخش کاپلی و بخش سولو. رقص گروهی ، مربوط به بخش اصلی آهنگه و یه سری از قسمت های ووکال آهنگ که اعضا پشت سر هم و به نوبت میخونن و همون طور که از اسمش مشخصه ، شما همگی به صورت گروهی یه رقص مشترک رو اجرا میکنین.
بخش سولو مربوط به قسمت های رپ میشه که رپر هامون یعنی آر ام و جی هوپ و شوگا یک سولو دنس رو اجرا میکنن و به تنهایی روی استیج ظاهر میشن و می رقصن.
و اما رقص کاپلی . اینجاست که دختر هامون بیشتر به چشم میان. توی قسمت های ووکال که طولانین ، ووکالیست هامون به همراه یک دختر یک رقص دونفره رو اجرا میکنن.
بعد از گفتن همه این حرفا مکثی کرد و پرسید : همه متوجه شدن؟
همه مون سری تکون دادیم و آقای لی در ادامه حرفاش گفت : و یه نکته جالبی که وجود داره اینه که حق انتخاب توی انتخاب پارتنرتون با خودتونه!
این رو گفت و لبخند گنده ای تحویلمون داد. با خودم گفتم ولی اینجا که کسی ، کسی رو نمی شناسه ! این دیگه چه سیستم مسخره ایه؟
ناخودآگاه نگاهم رفت به سمت جیمین و با کمال تعجب دیدم که اون هم داره به من نگاه میکنه. سریع نگاهم رو برگردوندم و با خودم گفتم : یعنی باید با جیمین هم گروه شم؟ اصلا اون هم این رو میخواد؟
آقای لی گفت : تا پس فردا که دوباره همو می بینیم وقت دارید که دوتا دوتا گروه بشید. فعلا وقتشه که روی رقص گروهی کار کنیم. همه آماده شین که شروع کنیم.

Love accident Where stories live. Discover now