part 15

3.9K 402 38
                                    

چیزی از حرفای آقای لی نمی فهمیدم. جسمم اونجا، وسط سالن رقص بود ولی ذهنم پیش جیمین که هنوز برنگشته بود. حدود ده دقیقه از شروع تمرین گذشته بود ولی خبری از جیمین نبود. آقای لی برای بار دوم از پسرا پرسید که چرا جیمین هنوز نیومده سر تمرین و جونگکوک برای بار سوم به جیمین زنگ زد ولی هیچ نتیجه ای حاصل نشد و باز هم گوشیش رو جواب نداد. آقای لی بعد از اینکه کاملا از اومدن جیمین نا امید شد ، تمرین رو شروع کرد. اول یکم گرم کردیم و بعد آقای لی شروع به حرف زدن کرد : همون طور که در جریان هستید امروز باید پارتنر رقصتون رو انتخاب کنید.من یکم با رپر هامون کار دارم. فعلا شمارو تنها میذارم تا به توافق برسید و بعد از اینکه برگشتم باید انتخابتون رو کرده باشید. موفق باشید!
این رو گفت و به همراه نامجون ، هوسوک و یونگی به گوشه ای از سالن رفت و مشغول صحبت شدن. اصلا حوصله سر و کله زدن با پسرا و دخترا و انتخاب پارتنر رقص رو نداشتم. من انتخابم رو کرده بودم و اون انتخاب جیمین بود ولی با اتفاقاتی که امروز افتاد مطمئن نبودم جیمین انتخاب درستیه یا نه. همه دخترا رفتن پیش پسرا وایسادن و یکیشون به من اشاره کرد که من هم برم اونجا. با اکراه پیششون رفتم. جین داشت راجب اینکه بهتره قرعه کشی کنیم حرف می زد و همه باهاش موافق بودن به جز یه نفر ، تهیونگ. تهیونگ گفت : من نیازی به قرعه کشی ندارم. خیلی وقته انتخابمو کردم.
جونگکوک گفت : خوب مطمئنی انتخابت هم موافقه که تو پارتنرش باشی؟
تهیونگ لبخند کجی زد و گفت : چرا نباشه.
و بهم نگاه کرد. می خواستم بگم مثل اینکه خیلی از خودت مطمئنی. اگه امروز با جیمین بحثم نشده بود قطعا انتخابم اون بود نه تو. ولی خوب نه حوصله بحث کردن داشتم و نه انتخاب بهتری پس فقط سر تکون دادم. چی کار می تونستم بکنم؟ اون رسما من رو توی عمل انجام شده قرار داد. اگه مخالفت می کردم ، احتمالا به چشم پسرا یه دختر سنگ دل می اومدم که دل دوستشون رو شکونده و به چشم دخترا یه دختر احمق که پیشنهاد کیم تهیونگ عزیزشون رو رد کرده.
تهیونگ با لبخند پر از رضایتی گفت : شما می تونید به قرعه کشیتون برسید. من و جنیس همو انتخاب کردیم.
به من نگاه کرد. لبخند زورکی ای زدم و سر تکون دادم. جونگکوک گفت : خیلی خوب. من میرم کاغذ و خودکار بیارم تا قرعه کشی کنیم و بقیه هم یه پارتنر داشته باشن.
جونگکوک رفت و با یه کاغذ و خودکار برگشت. کاغذ رو سه قسمت کرد و اسم خودشون یعنی جونگکوک و جیمین و جین رو توشون نوشت و قاطیشون کرد و جلوی دخترا گرفت تا یکیرو به صورت شانسی انتخاب کنن. تمام این مدت یه چشمم به در بود و منتظر اینکه جیمین هر لحظه وارد بشه. با شناختی که ازش داشتم عاشق رقصیدن بود و هیچ تمرینی رو از دست نمی داد.با اینکه خیلی از دستش ناراحت و عصبانی بودم ولی خیلی نگرانش بودم و اصلا آروم و قرار نداشتم.
دخترا هر کدوم یه کاغذ برداشتن و اسمی که توش نوشته بود رو بلند خوندن. دختری که اسمش می جو بود ، دومین نفری بود که کاغذ تا خورده ی توی دستش رو باز کرد و با دیدن اسمی که داخلش نوشته شده بود ، لبخند عریضی روی لب هاش جا خوش کرد و با ذوق گفت : جیمین!
دختر کناریش که اسمش هه جین بود هم لبخند بزرگی زد و آروم چیزی بهش گفت که فقط خودشون دوتا شنیدن و بعد آروم خندیدن. حس عجیبی داشتم. حسی که کم پیش میومد تجربش کنم. حسادت. با تک تک سلول های بدنم میخواستم جای اون دختر باشم و پارتنرم جیمین باشه. از دست خودم عصبانی بودم که دلم همچین چیزی رو میخواست چون جیمین بدجوری دلمو شکونده بود ولی خوب دست خودم نبود. سعی کردم افکار مسخرمو از ذهنم بیرون کنم و به این فکر کنم که قطعا تهیونگ تمایل بیشتری داره که پارتنر من باشه تا جیمین. جیمین خودش گفت میخواد رابطشو با من کمرنگ کنه پس قطعا وقتی بفهمه پارتنرش من نیستم خوشحال هم میشه.
آقای لی از دور نزدیک شد و درباره وضعیتمون پرسید. جونگکوک براش همه چیزو توضیح داد و پارتنر هارو معرفی کرد. آقای لی موافقت کرد و ازمون خواست دوباره برگردیم به تمرین. بقیه کلاس هم به تمرین روی رقص گروهی گذشت و بالاخره اون روز مسخره تموم شد و آقای لی خسته نباشید گفت و اینکه می تونید برید. حس می کردم اگه معطل کنم تهیونگ میاد پیشم و میخواد باهام حرف بزنه یا حتی دعوتم کنه که با هم ناهار بخوریم یا با هم برگردیم به خوابگاه و دلم نمی خواست هیچ کدوم از این اتفاقا بیفته پس به سریع ترین حالت ممکن از سالن زدم بیرون و سوار آسانسور شدم. وقتی از ساختمون خارج شدم طبق معمول تصمیم گرفتم که تو راه برگشت آهنگ گوش کنم. دستمو کردم توی جیبم ولی خبری از موبایلم نبود. از فکر اینکه گوشیم رو گم کردم یه لحظه قلبم وایساد ولی بعد که به مغزم فشار آوردم یاد این افتادم که آخرین بار گوشیم رو کنار روشویی گذاشته بودم تا دست و صورتمو بشورم و یادم رفت برش دارم. سریع خودمو به آسانسور رسوندم تا به دستشویی برم و گوشی عزیزم رو بردارم. تو دلم فقط دعا می کردم که کسی برش نداشته باشه.
وارد دستشویی شدم و وقتی گوشیم رو صحیح و سالم دیدم ، کم مونده بود از خوشحالی گریه کنم. گوشیم رو تو جیبم گذاشتم و وارد یکی از دستشویی ها شدم که حداقل برگشتنم به اونجا یه سودی داشته باشه و مثانمو تخلیه کنم. کارم تموم شده بود و خواستم بلند شم و از دستشویی برم بیرون که صداهای آشنایی شنیدم. صدای هه جین و می جو بود که در حال حرف زدن بودن و وارد دستشویی شدن. حتما طبق معمول اومده بودن تا آرایششون رو ترمیم کنن.اصلا حوصله رو در رو شدن باهاشون رو نداشتم پس فقط تصمیم گرفتم همون جا بمونم تا برن. هه جین گفت : چه حسی داری که پارتنرت بایسته؟
می جو نخودی خندید و گفت : حسم غیر قابل توصیفه. خیلی به خوش شانسیم افتخار می کنم. راستش خودم می خواستم برم و به جیمین پیشنهاد بدم که پارتنر رقصم بشه ولی احتمال دادم که بخواد پارتنر اون دختره باشه.
- جنیس ؟ آره اون خیلی به جیمین می چسبه. نمیدونم چرا جیمین رو جذب خودش کرده. اون حتی خوشگل هم نیست!
+ کاملا باهات موافقم. ولی خوشبختانه الان پارتنر جیمین منم نه اون.
- آره. پارتنر رقص جیمین بودن یه فرصت تکرار نشدنیه. باید ازش استفاده کنی و اون رو عاشق خودت کنی. مطمئنم موفق میشی.
+ وای دارم از هیجان می میرم. امیدوارم رقصمون کیس ( kiss ) هم داشته باشه. خیلی دوست دارم بدونم طعم لبای جیمین چجوریه.
- احتمالا کیس هم داره. موفق باشی دختر.
دوتاشون خندیدن و صدای قدم هاشون که داشت دور می شد و نشون میداد دارن از دستشویی خارج می شن شنیده شد. حس می کردم از عصبانیت قرمز شدم و الانه که از سرم دود بلند شه. اونا نه تنها به من توهین کرده بودن بلکه به فکر تور کردن جیمین هم بودن! از دستشویی بیرون اومدم و بعد از اینکه دستام رو شستم ، به صورتم آب زدم بلکه از عصبانیتم کم شه ولی بی فایده بود. فقط یه چیز می تونست منو آروم کنه. تصمیمی که عواقب خوبی رو به دنبال نداشت ولی من اون لحظه با احساساتم پیش می رفتم نه با عقلم.
سریع از دستشویی بیرون رفتم و وارد سالن رقص شدم. خوشبختانه آقای لی هنوز اونجا بود و داشت وسایلش رو جمع می کرد که بره. با دیدن من که دارم با عصبانیت و استرس به سمتش می رم جا خورد و گفت : سلام جنیس. چیزی جا گذاشتی؟
در حالی که به خاطر تند تند راه رفتن کمی نفس نفس می زدم ، گفتم : سلام ، نه. آقای لی می تونم چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟
- آااام.... بله حتما.
+ همون طور که در جریانید الان من پارتنر رقص تهیونگم ولی من میخوام پارتنر جیمین باشم. شما می تونید یه کاریش بکنید؟
آقای لی خندید و گفت : ببین دختر جون ، درک می کنم که میخوای پارتنر بایست باشی ولی...
پریدم وسط حرفش و گفتم : نه نه. در واقع تهیونگ از من خواست پارتنر رقصش باشم و منم از سر رودروایسی قبول کردم یعنی حق انتخاب با خودم بود ولی ازش استفاده نکردم چون خجالت می کشیدم به تهیونگ نه بگم ولی در واقع دلم میخواد جیمین پارتنر رقصم باشه.
آقای لی یکم فکر کرد و گفت : می تونم بپرسم دلیل اینکه می خوای پارتنر جیمین باشی چیه؟
+ امممم.... دلیلش... دلیلش اینه که....دنسر اصلی گروهه! و خیلی خوب می رقصه و میتونه به پیشرفتم کمک کنه. این قضیه رو حل کنین آقای لی...لطفا.
آقای لی که انگار هیچ کدوم از دری وری هایی که گفته بودم رو باور نکرده بود با لبخند کجی گفت : باشه ، یه کاریش می کنم.
+ خیلی ممنون. خسته نباشید.
- خداحافظ.
سریع از سالن خارج شدم. حس می کردم کار درستی نکردم ولی ته قلبم خیلی خوشحال بودم. با اینکه جیمین گفته بود میخواد رابطشو با من کمرنگ کنه و من هم قصد داشتم ازش دوری کنم ولی بعد از اینکه شنیدم اون دختره دنبال اینه که جیمین رو عاشق خودش کنه و ببوستش خیلی کفری شدم و اصلا نمی خواستم این اتفاق بیفته. اما از کی تا حالا جیمین انقدر برام مهم شده بود؟ نکنه واقعا داشتم عاشقش می شدم؟ نه. همچین اتفاقی نباید می افتاد چون حس می کردم قراره به خاطر این عشق خیلی عذاب بکشم.

Love accident Where stories live. Discover now