Part 8

251 62 27
                                    

Jin :
با حس اینکه کسی تکونم میده از خواب پریدم ، وقتی که به خودم اومدم ، دیدم که خیس عرق شدم ، نفس نفس میزنم و قلبم خیلی تند میتپه .
توجهم به جیمین جلب شد که با تعجب بهم نگاه میکرد .

^ تو حالت خوبه ؟

+ میشه بگی دسشویی کجاست ؟!

^ هرکسی تو اتاق خودش یه دسشویی داره !

+ اوه خدای من !

من الان چجوری این حجم از شاشو نگه دارم آخه ؟ مثانم داره میترکه ! به غلط کردن افتاده ! کاش خدا وقتی آدمو می آفرید یه اکسترا مثانه هم میزاشت تو آدم ، که همچین مواقعی اینجوری گیر نکنیم ! هووووففف .‌..

^ اشکال ندارد میتونم ببرمت به دستشوییه اتاق خودم تا کارتو انجام بدی ، ولی_

+ببین هر کاری می‌کنی فقط جون من سریع باش ، تو نمیفهمی آدمی که دو شب و دو روز دسشویی نرفته چه حسی داره ! تو الان می‌دونی من به چه زوری خودمو نگه داشتم ؟ حالا بجنب دستو پاهامو باز کن و یه دسشویی نشونم بده !

^ من نمیتونم ! آخه کلیدا دست رئیسه ، تا وقتی که کلید نباشه که اینا باز نمیشن !

+ ای تف تو روحش دراز پای دیک‌هد ! بگو زود پاشه بیاد این لنتی ها رو باز کننننهههههههههه !

^ با-باشه الان میرم بهش میگم . صبر کن الان میام !

بدو بدو رفت بیرون ، انگار بچ نزدیک در بود ! چون صدای حرف زدن اومد ، و بعدش ... اون عوضی از در با خونسردی اومد تو :

- خب پس تو حرف زدنم بلدی ؟ حالا بگو بینم چته آمازونی ؟

با اخم نگاش کردم ، اما چون فشار زیادی روم بود ، سریع جوابشو دادم :

+ دسشویی دارم میفهمی ؟؟

پوزخندی زد و گفت :
- هه ! فک کردی هالو ام ؟ نمی‌فهمم میخوای در بری ؟ یه فکر دیگه بکن !

پیش خودم فک کردم : اوه اصلا از هالو هم یچی اونور تری تو واژن مغز !

جلوم کمی خم شد و ادامه داد :

- همه‌ی این حقه های احمقانه رو از بَر ام! بی خودی که رئیس نشدم !

کراواتشو گرفتم و کشیدمش پایین طوری که صورتامون تو یه اینچیه هم بود :

+ بگو ببینم خودت تا حالا درد جیش نگه داشتنو تحمل کردی ؟ همین حالا دستامو باز کن وگرنه میشاشم به رو خودت و هفت جد و آباد شخمیت ! فهمیدی ؟؟؟

لبخند یه طرفه ای زد :

- اوه گاد برگام !

+ زود باش !

- ازم خواهش کن اون وقت شاید دست و پاتو باز کردم !

+ صد سال سیاه !

A Moment To RememberDonde viven las historias. Descúbrelo ahora