Jin :
با حس اینکه کسی تکونم میده از خواب پریدم ، وقتی که به خودم اومدم ، دیدم که خیس عرق شدم ، نفس نفس میزنم و قلبم خیلی تند میتپه .
توجهم به جیمین جلب شد که با تعجب بهم نگاه میکرد .^ تو حالت خوبه ؟
+ میشه بگی دسشویی کجاست ؟!
^ هرکسی تو اتاق خودش یه دسشویی داره !
+ اوه خدای من !
من الان چجوری این حجم از شاشو نگه دارم آخه ؟ مثانم داره میترکه ! به غلط کردن افتاده ! کاش خدا وقتی آدمو می آفرید یه اکسترا مثانه هم میزاشت تو آدم ، که همچین مواقعی اینجوری گیر نکنیم ! هووووففف ...
^ اشکال ندارد میتونم ببرمت به دستشوییه اتاق خودم تا کارتو انجام بدی ، ولی_
+ببین هر کاری میکنی فقط جون من سریع باش ، تو نمیفهمی آدمی که دو شب و دو روز دسشویی نرفته چه حسی داره ! تو الان میدونی من به چه زوری خودمو نگه داشتم ؟ حالا بجنب دستو پاهامو باز کن و یه دسشویی نشونم بده !
^ من نمیتونم ! آخه کلیدا دست رئیسه ، تا وقتی که کلید نباشه که اینا باز نمیشن !
+ ای تف تو روحش دراز پای دیکهد ! بگو زود پاشه بیاد این لنتی ها رو باز کننننهههههههههه !
^ با-باشه الان میرم بهش میگم . صبر کن الان میام !
بدو بدو رفت بیرون ، انگار بچ نزدیک در بود ! چون صدای حرف زدن اومد ، و بعدش ... اون عوضی از در با خونسردی اومد تو :
- خب پس تو حرف زدنم بلدی ؟ حالا بگو بینم چته آمازونی ؟
با اخم نگاش کردم ، اما چون فشار زیادی روم بود ، سریع جوابشو دادم :
+ دسشویی دارم میفهمی ؟؟
پوزخندی زد و گفت :
- هه ! فک کردی هالو ام ؟ نمیفهمم میخوای در بری ؟ یه فکر دیگه بکن !پیش خودم فک کردم : اوه اصلا از هالو هم یچی اونور تری تو واژن مغز !
جلوم کمی خم شد و ادامه داد :
- همهی این حقه های احمقانه رو از بَر ام! بی خودی که رئیس نشدم !
کراواتشو گرفتم و کشیدمش پایین طوری که صورتامون تو یه اینچیه هم بود :
+ بگو ببینم خودت تا حالا درد جیش نگه داشتنو تحمل کردی ؟ همین حالا دستامو باز کن وگرنه میشاشم به رو خودت و هفت جد و آباد شخمیت ! فهمیدی ؟؟؟
لبخند یه طرفه ای زد :
- اوه گاد برگام !
+ زود باش !
- ازم خواهش کن اون وقت شاید دست و پاتو باز کردم !
+ صد سال سیاه !
![](https://img.wattpad.com/cover/225084523-288-k842282.jpg)
ESTÁS LEYENDO
A Moment To Remember
Fanfic❗️[متوقف شده]❗️ توی هر داستان سه طرف وجود داره ؛ مال من مال تو و حقیقت ! Couple : Namjin Genre : Romance , Amnesia