Part 24

161 42 47
                                    


Jin :
-تو عه عوضییی من میـکـشـمـت !

مشتی به صورت پسر زد و اون روی زمین افتاد .

وقتی پسره از رو زمین بلند شد ، از تعجب خشکم زد !
این همون تهیونگ مغرور و از خودراضی بود !
باورم نمیشه !

نامجون یکم نگاهش کرد و بعد دوباره جلو رفت ، با لگدی که به شکم تهیونگ زد ، تهیونگ دوبار محکم به دیوار خورد ، قیافش از درد تو هم رفته بود .
دلشو گرفت و با اخم به نامجون نگاه کرد :

÷ تو چه مرگته وحشی ؟؟؟ چرا یدفعه حمله ور میشی ؟؟!!!

- غلط کردی بوسیدیش !

÷ هااااه ؟؟؟؟ به تو چه ! حق ندارم دوست دخترمو ببوسم ؟؟؟!

هر دومون یه لحظه جا خوردیم ! دوست دختر ؟؟!! اون دوتا با هم... !!

- این گوه رو خوردی ، دیگه نخوریش ! مسخره بازی رو بزار کنار !!

÷ گمشو ! مگه بیکارم که شوخی کنم ؟! اونم با تو ! چشم نداری ببینی ؟؟ نکنه دوست دخترته ؟؟!!

نامجون جلو رفت و موهای تهیونگو توی مشتش گرفت و صورتشو نزدیک صورت تهیونگ برد و از پشت دندونای چفت شدش گفت :

- اون.خواهر. منه. بچ !

ابرو های تهیونگ بالا پرید و چشاش از تعجب گشاد شد ، اما سریع همون حالت عصبی رو به خودش گرفت .

برای لحظه ای سکوت حکم فرما شد تا اینکه گئونگ با صدای لرزونی گفت :

¢ ن..نا..م..جون من_

نامجون داد زد :

- هیچی نگو گئونگ ! هیچی !

یهو تهیونگ هم موهای نامجونو توی مشتش گرفت ، حالاهر دو با نفرت و عصبانیت تو چشای هم زل زده بودن :

- گمشو از اینجا !

÷ چرا خودت اینکارو نمیکنی ؟

- چرا اینکارو با خواهر من کردی ؟!! هاا ؟؟

÷ اون دوست دختر منه و هر کاری بخوام باهاش میکنم ! به تو هم مربوط نیست !

- تو میدونستی و باز اینکارو کردی ! فک نمیکردم در این حد پست فطرت باشی عوضی !

÷ چرا چسشعر میگی ؟؟ من از کجا باید میدونستم که خواهر توعه آشغاله !

هر دو همزمان موهای همو ول کردن ، نامجون رو کرد به خواهرش :

¢ م..م..من ت..توضیح م..می..دم.. د..ا.داش !

- لازم نکرده ! هرچی لازم بودو دیدم و شنیدم ! واقعا ازت ممنونم ! ازت سپاسگزارم که همچین منو رو سفید کردی ! ناامیدم کردی ! با چند نفر بودی تا حالا که من خبر نداشتم ؟! با چند نفر خوابیدی هرزه خانم ! بیچاره مامان بابا فک میکردن چه دسته گلی بزرگ کردن !

A Moment To RememberWhere stories live. Discover now