Jin :
-تو عه عوضییی من میـکـشـمـت !مشتی به صورت پسر زد و اون روی زمین افتاد .
وقتی پسره از رو زمین بلند شد ، از تعجب خشکم زد !
این همون تهیونگ مغرور و از خودراضی بود !
باورم نمیشه !نامجون یکم نگاهش کرد و بعد دوباره جلو رفت ، با لگدی که به شکم تهیونگ زد ، تهیونگ دوبار محکم به دیوار خورد ، قیافش از درد تو هم رفته بود .
دلشو گرفت و با اخم به نامجون نگاه کرد :÷ تو چه مرگته وحشی ؟؟؟ چرا یدفعه حمله ور میشی ؟؟!!!
- غلط کردی بوسیدیش !
÷ هااااه ؟؟؟؟ به تو چه ! حق ندارم دوست دخترمو ببوسم ؟؟؟!
هر دومون یه لحظه جا خوردیم ! دوست دختر ؟؟!! اون دوتا با هم... !!
- این گوه رو خوردی ، دیگه نخوریش ! مسخره بازی رو بزار کنار !!
÷ گمشو ! مگه بیکارم که شوخی کنم ؟! اونم با تو ! چشم نداری ببینی ؟؟ نکنه دوست دخترته ؟؟!!
نامجون جلو رفت و موهای تهیونگو توی مشتش گرفت و صورتشو نزدیک صورت تهیونگ برد و از پشت دندونای چفت شدش گفت :
- اون.خواهر. منه. بچ !
ابرو های تهیونگ بالا پرید و چشاش از تعجب گشاد شد ، اما سریع همون حالت عصبی رو به خودش گرفت .
برای لحظه ای سکوت حکم فرما شد تا اینکه گئونگ با صدای لرزونی گفت :
¢ ن..نا..م..جون من_
نامجون داد زد :
- هیچی نگو گئونگ ! هیچی !
یهو تهیونگ هم موهای نامجونو توی مشتش گرفت ، حالاهر دو با نفرت و عصبانیت تو چشای هم زل زده بودن :
- گمشو از اینجا !
÷ چرا خودت اینکارو نمیکنی ؟
- چرا اینکارو با خواهر من کردی ؟!! هاا ؟؟
÷ اون دوست دختر منه و هر کاری بخوام باهاش میکنم ! به تو هم مربوط نیست !
- تو میدونستی و باز اینکارو کردی ! فک نمیکردم در این حد پست فطرت باشی عوضی !
÷ چرا چسشعر میگی ؟؟ من از کجا باید میدونستم که خواهر توعه آشغاله !
هر دو همزمان موهای همو ول کردن ، نامجون رو کرد به خواهرش :
¢ م..م..من ت..توضیح م..می..دم.. د..ا.داش !
- لازم نکرده ! هرچی لازم بودو دیدم و شنیدم ! واقعا ازت ممنونم ! ازت سپاسگزارم که همچین منو رو سفید کردی ! ناامیدم کردی ! با چند نفر بودی تا حالا که من خبر نداشتم ؟! با چند نفر خوابیدی هرزه خانم ! بیچاره مامان بابا فک میکردن چه دسته گلی بزرگ کردن !
![](https://img.wattpad.com/cover/225084523-288-k842282.jpg)
YOU ARE READING
A Moment To Remember
Fanfiction❗️[متوقف شده]❗️ توی هر داستان سه طرف وجود داره ؛ مال من مال تو و حقیقت ! Couple : Namjin Genre : Romance , Amnesia