Part 31

168 38 93
                                    

ووت یادت نره ها ! اون ستاره قزمیتو رنگی کن ⁦(ಠ_ಠ)━☆゚.*・。゚⁩

∆ :
گاهی اوقات فکر میکنیم زندگی همین روزهای تکراریه ، همین برنامه های کسل کننده ای که هر روز اونها رو تکرار میکنیم . اما خب بعضی وقتا یه اتفاقایی میوفته که باعث میشه فکر کنی : نه ! زندگی زیباتر از ایناست !

▪▪▪▪
با حس حالت تهوه ، با قیافهٔ درهم رفته ای چشماشو سریع باز کرد . هنوز تو عالم خواب و بیداری بود ، اما با بیشتر شدن سوزش سوراخای بینیش کاملا خواب از سرش پرید و با حالت شوک سر جاش نشست . با نشستنش یه چیزی از روی سینش روی پاهاش افتاد . با تعجب پایین رو نگاه کرد و به سرعت اخماش تو هم رفت ‌:

+ کثافتِ زباله ! یکم خودتو بشور !

پای نامجون رو بالا آورد و نیشگونی ازش گرفت ، ولی دریغ از یه آخ !
پاش رو ول کرد و چهار دست و پا ، آروم نزدیک نامجونی شد که خروپف میکرد و از دهنش نهر تف جاری بود . یکم پسر غرق خواب رو به روش رو با اخم نگاه کرد ، بعد با روی دو زانوش بلند شد و همزمان که از بالا هنوزم به پسر دراز چشم غره می‌رفت و مچ دستشو نرمش میداد ، شروع کرد به حرف زدن :

+ ای ننگ بر تو شرکِ فاسد ! چجوری میتونی اینقد پچل باشی ؟! توعه لنتی چند وقت یبار پاتو از توی کفش درمیاری ؟ اونقدر بوی پاهای لجنت تند بود که تخریب سلولای بویاییم رو 101 درصد تخمین زده بودم ! خوب شد قبل از اینکه تو خواب تشنج کنم ، بیدار شدم !

از نامجون عصبی بود که خوابشو بهم زده . یکم مچشو چرخوند و بعد دستش رو بالا برد :

+ بی شرفِ میمون !

و لحظه ای بعد با تمام قدرت دستشو توی صورت نامجون بخت برگشته فرود آورد !
( خدا برا هیچ شمپتی نیاره ! )

نامجون با حالت شوک زده ای ، درحالی که دستشو روی طرف ضرب دیده صورتش گذاشته بود ، یدفعه سیخ روی تخت نشست و با بهت اطراف رو نگاه کرد . جین که حالا انتقامشو گرفته بود ، خودشو زد به اون راه و با حالتی به ظاهر نگران جلو جلو رفت و موهای نامجون رو نوازش کرد :

+ عه ! چی شده نامی ؟! خواب بد دیدی ؟ ترسیدی ؟؟

نامجون متعجب نگاهش کرد ، هنوزم از شوکس که بهش وارد شده بود ، چشاش گشاد و نگاهش مبهوت بود . به اضافهٔ اینکه هنوزم اسکل مانند سیخ نشسته بود و دستشم روی صورتش بود !

- نه ، فقط فکر کنم یکی محکم زد تو گوشم !

+ ولی من فکر کنم تو خواب یه گوهی خوردی مه زدنت !

- من اصن خواب نمیدیدم !

جین با ظاهر خونسرد از روی تخت بلند شد و سمت دستشویی رفت . اما فقط خودش میدونست که توی اون لحظه از درون داشت از شدت خنده پاره میشد !

▪▪▪▪▪

+ کی میریم ؟

جین برای بار هزارم توی اون روز پرسید و وقتی جوابی نشنید ، با لپای پرو گل انداخته و اخم با حرص داد زد :

A Moment To RememberDonde viven las historias. Descúbrelo ahora