Namjoon :
بعد اون سوال ، دیگه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد ، تقریبا یک ساعتی رو به فکر گذروندم ، تا میخواستم سوالی که ذهنمو مشغول کرده بود ازش بپرسم که یهو سنگینیه چیزی رو رو شونم حس کردم ، وقتی سرمو چرخوندم دیدم که به حالت خیلی مظلومانه ای خوابیده .پاهاشو دراز و از هم کمی بازشون کرده بود و دستاشم وسط پاهاش بود ، بالا تر که اومدم ، موهای صافشو که روی پیشونیش ریخته بود و قفسهٔ سینش که به آرومی بالا پایین میشد رو دیدم و ...
دوباره بوی رز ... آرامش خاصی به قلب و روحم وارد شد ...اول مطمئنم شدم که خوابه و بعد خیلی آروم بوسه ای رو موهاش زدم و بلافاصله از خجالت سرخ شدم ! خاک به سرم ، من از کی تا حالا اینجوری شدم ؟
بعد چند ثانیه یه صدایی شبیه صدای خودم شنیدم ، از تعجب شاخام داشت درمیومد !
چشمامو ریز کردم تا ببینم کیه ، ولی تنها چیزی که دیدم این بود :
یه پسر با لباسای خیلی ساده ، موهای خوش حالت و یه گیتار تو دستش . گیتارش عین ماله من بود !
یه پسره دیگه ، درست مثل همین مدلی که این پسره ی کناریم رو شونم خوابیده بود ، رو شونه ی پسر گیتار بدست به خواب رفته بود . صورت این یکی رو هم نتونستم ببینم . اون گیتاریه بعد اینکه صداشو صاف کرد ، شروع کرد به خوندن :« And for every song, there's a song we're not singing
For every step, there's a step we're not taking
So let me know if there's something I'm missing
'Cause this is all I need ... »همون طور که داشتم با تعجب به اون دوتا نگاه میکردم ، یکدفعه پسر گیتار بدست سرشو چرخوند و بوسه ای روی موهای پسر کناریش زد و گفت :
«خیلی دوستت دارم ...»
چشمامو باز و بسته کردم و بعد دیگه هیچی ندیدم . سرمو به این طرف و اون طرف چرخوندم و بازم چیزی ندیدم . فک کنم کم کم دارم دیوونه میشم ! سرمو به دیوار پشت سرم تکیه دادم و طولی نکشید که خوابم برد .
▪▪▪▪صبح روز بعد با صدای غر غرای کسی از خواب پا شدم ، آره ... دوباره این پسره ی رو مخ و تخس !
اول نمیفهمیدم چی داره زر زر میکنه ، اما بعد یه چند دیقه که ویندوزم قشنگ بالا اومد ، متوجه شدم که داره چی میگه :+ پسره ی پررو ! فک کرده کیه ؟ کمرم خشک شد الان چندین ساعته که همینجور این کلهٔ بی مغزه سنگینشو گذاشته رو پای من و بلند هم نمیشه ! احمقِ بچ !
و بعد شروع کرد مثل این بچه های پنج ساله که چیزی میخوان ، دست و پاشو تکون دادن و بلندتر نق نق کردن :
+ ااااااه ! بلند شو دیگه بی خاصیتِ دراز ! واقعا چجوری تونستن این خرس گنده بک خوش خواب رو رئیس کنن ؟ پاشووووو عنترررر !
پاشو درو باز کن و برو گمشو از جلو چشام ! دیگه حالت تهوه گرفتم از اینکه این همه ساعت با تو یجا تنها بودم ! هووووییی زرافه ! با توعم ! میگم بلند شو دیگه !
YOU ARE READING
A Moment To Remember
Fanfiction❗️[متوقف شده]❗️ توی هر داستان سه طرف وجود داره ؛ مال من مال تو و حقیقت ! Couple : Namjin Genre : Romance , Amnesia